باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت بی برقی

امروز طوفان شد!

باران تندی اومد!

برق های خونمون اتصالی کرد!

الان یه فیوز اصلی پریده!

من با اینترنت گوشی اومدم!

تلویزیون قطعه!؟

بیکار موندم!؟

************

چند روزه همه ی کتاب هایی که می خوندم رو جمع کردم!

فقط صحیفه سجادیه چون تفسیر قرآنه و خود قرآن رو میزمه!

امروز خوندم یه کوچولو!

امروز هنوز افکارم رو یادداشت نکردم!

بعد از ظهری قبل بارون رفتم پیاده روی!

خرید از سوپرمارکت هم کردم!

************

یه چیز جالب که دیدم!

مولانا میگه دل رو از هر جور کینه ای پاک کن!

اما امام سجاد میگه خدایا کینه منو نسبت به دشمنم و دشمن خودت بیشتر کن و من رو بر اون پیروز کن!؟

من خودم دیدگاه مولانا را بیشتر می پسندم!

سعی کردم بدون کینه کاری کنم اما انگار همیشه بوده!؟

ولی بالاخره یه روز ازش پاک میشم!

حالا یه عده آدم ها هستند طرفدار امامان شیعه اند و طبق روش اون ها عمل می کنند!

نمیشه بهشون گفت اشتباه می کنند!

تازه نمیشه یه نسخه رو بگیری موقع هر بیماری استفاده کنی!؟

واسه هر بیماری لازمه متخصص نسخه ی جدید بده!

اگه مثل من هم خوددرمانی کنید بیماریتون ممکنه طول بکشه!؟

اما متاسفانه امروز متخصص قابل اعتمادی در حوزه ی دین و معرفت نداریم!؟

مجبوریم کجدار و مریض بریم جلو!

با سعی و خطا!؟

امیدوارم آخرش به جاهای خوبی برسه!

معروف شدن

اون روز یه کلیپ از بلاگر کمدین، سرنا امینی می دیدم بازدیدکننده هاش زیاد شده بود فکر می کرد تو کوچه همه می شناسنش!؟ خخخخخخ

حالا داستان منه، بازدیدکننده هام بالای 80 هزارتا شده منم خوشحال می رم تو خیابون مردم رو می بینم با خودم میگم الان این آدم در مورد من چی فکر می کنه!؟ بعد نمی دونم چه جوری نگاه می کنم که اونا هم بر می گردن یه جوری نگام می کنن که من نمی دونم یعنی چی!؟ خخخخخ

هی به خودم میگم هیشکی منو نمی شناسه سرت رو بنداز پایین برو!؟ باز نگاه می کنم به آدم ها، می دونم غلطه ولی وسواس خناسه تو کله ام!؟ خخخخخ

خیلی معروف شدن تو فضای مجازی چیز بدیه، دچار توهمت می کنه زندگیت رو بهم میریزه!؟ خخخخخ

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

تنبیه و تشویق و ادب

در افکارم که می نویسم می بینم روحیه ی تنبیه دیگران و ادب کردن دیگران را دارم و این خیلی بد است و از یک والد سرزنشگر و کنترلگر خشک ناشی می شود!

در روانشناسی عقیده دارند تنبیه کار اشتباهی برای ادب کردن است بلکه باید تشویق کرد، خوب این دل واقعا مهربانی می خواهد در صورتیکه دل ما پر از کینه است و از سر کین هم می خواهیم ادب کنیم!

البته دنیا خودش آدم هایی که کار اشتباه انجام می دهند را تنبیه می کند و یک چیزی هم به اسم جهنم هست که مردم در آن تا ابد تنبیه می شوند البته همه ی این ها نوعی جهان بینی هست ما دنیا یا آن دنیا را اینگونه تفسیر می کنیم، من تنبیه دنیا را چشیده ام اولشم فکر کردم دارم تنبیه می شوم بعد چشمانم باز شد فهمیدم دارم پخته می شوم و هنوز هم ادامه دارد، بستگی دارد چه فکر کنی ولی این را می دانم از روی کینه نمی شود کسی را ادب کرد این، گونه ای سلطه و کنترل است یا انتقام!؟

تا کی می خواهیم خودمان را سانسور کنیم؟!

چند وقت است حواشی زیادی سر یک دیالوگ از افعی تهران که شخصیت اصلی با ناظم مدرسه اش که از او کتک خورده است سر گرفته است حتی جامعه ی معلمان می خواهند شکایت کنند من این تکه سریال را دیدم درست است که دیالوگ رد و بدل شده کمی زننده است اما این واقعیت است مگر معلم ها و ناظم ها بچه ها را تنبیه بدنی نمی کردند؟! مگر در درون ما وقتی خشمگین هستیم همین حرف ها در جریان نیستند؟!

جدیدا دارم افکارم را می نویسم چقدر چیزی را می بینم در ذهنم انکار کردم از جمله اینگونه حرف زدن را که از بچگی به ما گفته بودند زشت و ناپسند است و تو فکر کردی من نباید اینگونه حرف بزنم یا فکر کنم پس انکارش کردی و خود این انکارها یکی پس از دیگری باعث بروز مشکل در روان ما شده است باعث نفرت ما از خودمان شده است متاسفانه تعلیم و تربیت ما آموزش و پرورش نیست بلکه کنترل و سلطه است بر دانش آموز، خواستند بر روان ما سلطه پیدا کنند خوب ما هم نگذاشتیم در ظاهر آن جور که آن ها می خواستند شدیم در درون آن طور خودمان خواسته ایم ولی همین موجب بیماری ما شده است چرا این قدر ضربه های ناجور در بزرگسالی خوردیم و بهم بی اعتمادیم؟!

یک موضوع دیگرم هست یک خواننده و بازیگر که با هم رابطه دارند شایعاتی مبنی بر جدایی و خیانتشان در فضای مجازی پراکنده شده است حال که آقای خواننده آمده و تکذیب کرده شایعات و حواشی بیشتر شده!؟ بعد مردم ایران می گویند چرا کشورشان پیشرفت نمی کند خوب مردمند که یک کشور را می سازند هر وقت در کشوری مردمش سرشان به کارشان باشد آن کشور پیشرفت می کند اما وقتی هی در حال سرک کشیدن اینجا و آنجا باشند که ببینند ماجرا چیست! فرهنگ آن کشور به قهقرا می رود! چرا باعث می شویم دیگران خودشان نباشند و خودشان را سانسور کنند؟! یک کم اجازه دهیم دیگران نفس بکشند!؟


بعد نوشت: فکر نکنید چون در آمریکا فرهنگ پوپولیستی سلبریتی محور را اشاعه دادند پس این شیوه درست است همان آمریکا کارش به جایی رسیده است که دولتش ضعیف شده است فیلم جنگ داخلی ساخته اند چون مردم به جان هم افتاده اند البته ما براشون خوشحال نیستیم اما دیگر نتیجه ی تصمیمات خودشان بوده است!