باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آینده و توکل

ترس از آینده و استرس و اضطراب برای آن در جامعه ی مدرن امری عادیست، ما از کودکی وقتی اتفاقات غیرقابل پیش بینی برایمان می افتد ایمان خود را از دست می دهیم و می گوییم اگر خدا هست چرا این اتفاقات برایمان افتاده است و بعد دیگر همه ش منتظریم اتفاق بد بیفتد اما توجه داشته باشید ما در کودکی هنوز درک درستی نداریم و تجزیه و تحلیلمان کودکانه است!

بزرگتر که می شویم حکمت بعضی از وقایع برایمان روشن می شود و می گوییم چه خوب شد اتفاق افتادند این بار آگاهانه ایمان می آوریم و در مراحلی از مسیر زندگی وقتی دیگر کنترل شرایط از دستمان خارج شده است یاد می گیریم آینده را به خدا بسپاریم و فکرش را رها کنیم و این اسمش توکل است نوعی اطمینان که هر اتفاقی بیفتد خواست خداست و خدا اگر بخواهد معجزه می کند البته هر چه جلوتر می رویم وقایعی اتفاق میفتد که بیشتر بترسیم اما آنگاه هم باز لازم است توکل کنیم و قدم به جلو برداریم و از تاریکی ها، غم ها، دردها، رنج ها، بیماری ها و سختی ها نترسیم!

روزنوشت سر صبحی

امروز اینترنت خونه قطعه!

با اینترنت گوشی هم نمی تونم فیلترینگ رو دور بزنم!

کانکت نمیشه!

اگه تلگرام نیومدم واسه اینه!

*************

دوشنبه رفتم دکتر زنان!

یه آمپول داد کلی گشتم تا پیداش کردم!

و تعدادی هم قرص و کپسول!

گفت اگر تا یک هفته خوب شدی که هیچی یه ماه دیگه بیا!

وگرنه هفته ی دیگه حتما بیا!

*************

دیگه چون حالم خوب نیست و ضعف دارم همه ش تو خونه ام!

خسته ام شدم از خونه و تخت!

نمی دونم چه حکمتیه که من همه ش باید تو تخت باشم!

از کتاب خوندن هم خسته شدم!؟

با اینکه تازه دارم یه چیزایی درک می کنم!

ولی خسته شدم از تو خونه موندن کتاب خوندن و پای اینترنت بودن!

کارای خونه رو هم نمی تونم انجام بدم!

مامان و خواهرم رفتن سفر!

من و داداشمیم خونه!

************

هوا چه گرم شده!

همه ش عرق می کنم!

حمومم نمی تونم برم!

بو گرفتم!؟

بارونای عجیب و غریبم که همه ش میاد!

اینجا البته نمی باره!؟

************

جنگم که شاید تو راه باشه!

منم که باز مریضم و جنگ شروع شد!؟

یادش بخیر جنگ سوریه با مریضی من شروع شد با بهبودی من تموم شد!؟

به خدا می گفتم چرا همه چیز با هم یک دفعه بهم ریخت؟!

حالا هم باز شروع شد!

واقعا دلم می خوا بمیرم و با این چیزا مواجه نشم!؟

از ترس نیست!؟

از اینه که نمی دونم باید چه کار کنم؟!

اضطراب و تشویش می گیرم!؟

اعصابم خرده!

این قدر خبر بد میاد که اعصاب برام نمونده!؟

چند روزه باز پیگیر خبرها شدم!؟

یکی نیست بگه مگه مجبوری؟!

احساسات ناخوشایندی دارم هم به خاطر اتفاقاتی که تو دنیا میفته هم به خاطر خودم!؟

شاید من واقعا آدم بدیم و خودم خبر ندارم!؟

شاید اخلاق ها و عادت های بدی دارم که هیشکی بهم نمیگه!؟

شاید درک و فهم درستی ندارم که این جوری میشه!؟

نمیشه که همه ی آدم ها باهات بد باشند و بدی از اون ها باشه قطعا بدی در منه!؟

اما من متوجهش نیستم!؟

گردنم هم هنوز گرفته است!؟

دلم یه زندگی آروم می خواد!؟

بی دغدغه، بی تنش، بی اضطراب!

اما مشکل اینه که اینا رو خودم برای خودم می آفرینم!

از زندگی آروم و یکنواختم حوصله م سر میره!؟

چرا نمی تونم مثل آدم زندگی کنم؟!

دردم چیه؟!

واقعا اون عمق  وجودم درد دارم درد!؟

کارن هورنای

چند روز است به واسطه ی یکی از دوستانم با روانکاوی به نام کارن هورنای آشنا شدم، امروز کمی با دوستم در موردش گفتگو کردیم و سر شب من چند تا مقاله در مورد نظریات این خانم را خواندم خیلی به نظرم درست هست!

خلاصه اش این است که به خاطر سرزنش و تحقیر و تنبیه در کودکی در بسیاری از افراد اضطراب، خودخواهی و نفرت به وجود می آید به این آدم ها می گویند روان رنجور یا عصبی و آدم ها سه دسته ی مهرطلب، برتری طلب و عزلت طلب می شوند که البته من سه تاش هستم اما انگار یکیش غالب می شود و دیگر این که این نیازهای عصبیت آدمیست که ناخودآگاه او را هدایت می کند!

چیزی که جالب هست این هست که می گوید عصبی ها اضطراب دارند و خودخواه هستند آیا من واقعا خودخواه هستم؟! من که خیلی در زندگیم گذشتم و فداکاری کردم!؟ واقعا چند وقت بود فهمیده بودم روی بخشی از خودم کورم و انگار واقعا کورم!؟ نمی دانم چطور خودم را جامع و کامل ببینم!؟

لینک مقالاتhttps://www.google.com/search?q=عصبیت+از+نظر+کارن+هورنای+چیست&oq=عصبیت+از+نظر+کارن+هورنای+چیست&aqs=chrome..69i57.14325j0j7&client=ms-android-samsung&sourceid=chrome-mobile&ie=UTF-8

من باز بیماری جدید گرفتم!

نمی دونم چرا هر چند وقت یه بار، یه بیماری جدید می گیرم!؟

به هوش مصنوعی میگم، میگه از استرس و اضطرابه!؟

دیگه جای سالم تو بدنم نمونده!؟ اون قبلی ها هم کامل خوب نشدند!؟

 نمی دونم برم دکتر یا کلا بی خیال دکتر بشم!؟

من تقاص چی رو دارم میدم؟!؟!

با این وضع نمی تونم زندگی کنم!؟