باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آینده و توکل

ترس از آینده و استرس و اضطراب برای آن در جامعه ی مدرن امری عادیست، ما از کودکی وقتی اتفاقات غیرقابل پیش بینی برایمان می افتد ایمان خود را از دست می دهیم و می گوییم اگر خدا هست چرا این اتفاقات برایمان افتاده است و بعد دیگر همه ش منتظریم اتفاق بد بیفتد اما توجه داشته باشید ما در کودکی هنوز درک درستی نداریم و تجزیه و تحلیلمان کودکانه است!

بزرگتر که می شویم حکمت بعضی از وقایع برایمان روشن می شود و می گوییم چه خوب شد اتفاق افتادند این بار آگاهانه ایمان می آوریم و در مراحلی از مسیر زندگی وقتی دیگر کنترل شرایط از دستمان خارج شده است یاد می گیریم آینده را به خدا بسپاریم و فکرش را رها کنیم و این اسمش توکل است نوعی اطمینان که هر اتفاقی بیفتد خواست خداست و خدا اگر بخواهد معجزه می کند البته هر چه جلوتر می رویم وقایعی اتفاق میفتد که بیشتر بترسیم اما آنگاه هم باز لازم است توکل کنیم و قدم به جلو برداریم و از تاریکی ها، غم ها، دردها، رنج ها، بیماری ها و سختی ها نترسیم!

پینوکیو

امروز تو شبکه ی ماهواره ای مسیحیان انیمیشن پینوکیو رو گذاشته بود، همه شو نگاه کردم، من پینوکیو نبودم، نمی دونم چرا چند سال پیش فکر کردم مثل پینوکیو بودم، شاید چون گول خورده بودم اما الان می فهمم آدم هایی که من ازشون گول خوردم خیلی ها زرنگ تر از منم گول زدن، یه چیزایی رو فقط باید تجربه کرد، من تجربیات گرانبهایی دارم و تو این سال ها به خیلی چیزا رسیدم، متاسفانه راهنما نداشتم و کسی پشتم نبوده، همین طور سلانه سلانه جلو رفتم و فکر می کنم باید راضی باشم و امیدم به آینده باشه!

من واقعا خسته شدم!

من واقعا خسته شدم، نوشتنم که کمک چندانی به بقیه نکرد می خواستم راه و روش خودشناسی رو نشون بدم که این روشم به درد کسی نخورد!

الان حالم خوبه، نمی خوام با زیاد نوشتن و زیاده گویی کاری کنم که دوباره حالم بد بشه و برای خودم و دیگران مشکل درست کنم، درد و رنج تو این دنیا زیاده نمی خوام بانی درد و رنج بیشتر باشم!

حرف زدن فایده نداره، چون یه عده اصلا گوش نمیدن اتفاقا شاید حرفای من روی کسایی اثر کرد که خودشون توی مسیر بودند، نه اون هایی که کلا این چیزا رو رد می کنند!

به هر حال اگر یک نفر هم از حرفای من سود برده باشه من خوشحالم و وظیفه م رو انجام دادم، حالا می خوام یه مدت ننویسم، نمی دونم چقدر طول بکشه، برام دعا کنید گیرم از روی سیاست برطرف بشه چون همه ش برای خودم گناه درست می کنم!

دیشب یاد کارتون پسرک غازچران افتاده بودم می رفت حاکم رو تنبیه می کرد در واقع خودشون این چیزا رو به ما تزریق کردند وگرنه ما سرمون به زندگی خودمون بود، من در خودم نمی بینم کسی رو بخوام تنبیه کنم حالا زبونی شاید اما در عمل نه!

کارای خوب بکنید، براتون عشق و محبت و بی نیازی آرزو می کنم، آرزو می کنم راه خودتون رو پیدا کنید، آرزو می کنم این دنیا و اون دنیا خوشبخت و باسعادت باشید، خوبی و بدی دیدید ببخشید، خیر پیش، خدانگهدار