باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

سخنانی از شیخ ابوسعیدِ ابوالخیر



و گفت: «بی بارتان نخواهند گذاشت. اگر بارِ حق برداری به نقد به حقیقت رسی و فردا بیاسایی و اگر نه باطلی بر گردن نهندتان که نه در دنیا بیاسایید  و نه در آخرت.» ص: 196

و گفت: «هرکجا پنداشتِ تُست دوزخ است و هرکجا تو نیستی بهشت است.» ص:196

و گفت: دیری است که می‌گویند جایی چیزی است اگر نبودی و اگر نیافتندی نجستندی.» ص: 198

و گفت: «خلق از آن می‌رنجند که کارها پیش از وقت طلب می‌کنند.»ص: 202

گفتند: «ای شیخ مردمانِ او در مسجد باشند؟ گفت «در خرابات نیز باشند.»ص: 209

گفتند: «در نماز دست بر کجا نهیم؟» گفت: «دست بر دل و دل بر حق» ص: 209

درویشی گفت: «او را کجا جوییم؟» گفت: «کجاش جستی که نیافتی؟» ص 209

گفتند: «عشق چیست؟» گفت: «عشق دامِ حق است» ص:210


منبع:
چشیدنِ طعم وقت، از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر، محمدرضا شفیعی کدکنی،انتشارات سخن.

دنیا و غم

دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن

ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن

#ابوسعید_ابوالخیر

فرمان زندگی را در دستان خود بگیریم

کنترل روی زندگی خود داشتن به معنای قبول مسئولیت هر آنچه هستیم و شرایط موجود است!

این خیلی راحت است که تقصیر هر چیزی را گردن دیگران بیندازیم و هیچ کار نکنیم چون تقصیر آن هاست اما اگر ادعا داریم آدم خاصی هستیم لازم است ذهنمان را با پر از فکر در مورد دیگران نکنیم و سررشته ی امور را بدست بگیریم و در حد خود تاثیرگذار باشیم!

اگر توقعمان را از دیگران و جهان و خودمان کم کنیم و بر عکس توقع اتفاقات بد داشته باشیم دیگر هیچ گاه احساس نفرت در ما بیدار نمی شود، ما کار خود را به نحو احسن انجام می دهیم و نتیجه را به کائنات می سپاریم، شاید نهالی که می کاریم زود ثمر دهد یا زمانی طول بکشد که ثمر بنشیند به هر صورت ما هر روز به آن آب می دهیم و رسیدگیش می کنیم!

برای درک بیشتر این موضوعات به کتاب زندگی عاقلانه از آلبرت الیس مراجعه کنید!

روزنوشت اول صبحی

دیروز روز کارگر بود!

روز معلمم بود!

یه جا خوندم این روز معلم به خاطر اعتراضات زمان شاه هست!

اتفاقاتی افتاده بود که در یک سیستم دموکرات میفته!

نخست وزیر استعفا داده بود و رهبر اعتراضات وزیر فرهنگ شده بود!

نمی دونم داستان واقعی بود یا ساختگی!؟

************

دیشب خواب های عجیب و غریب دیدم!

خواب دیدم استاد کامپیوتر شدم!

عشق سابقم استاد کامپیوتر بود!

بعد بهم کمک می کرد!

آخرش یک دفعه شبیه بابام شد!؟

من که نفهمیدم چرا این خواب رو دیدم و پیامش چیه!؟

اتفاقات امروز خیلی پرانرژی هستم!

با اینکه خواب پر افت و خیزی بود!

تازگی خواب های عجیب و غریب زیاد می بینم!

فکر کنم از طرف شیطانه!؟

مثلا یه شب خواب دیدم خانواده ام با دکتر دست به یکی کردن!؟

خانم دکتری که قبلا پیشش می رفتم و نزدیک شده بودیم!

خیلی خواب پر هول و ولایی بود!

چون که ضد من دسیسه کرده بودن!

بیدار که شدم دیدم اعصابم بی خودی خرده!؟

خلاصه که این چرت و پرتا رو نخونید!؟

جدیشون نگیرید!

ذهن من بیماره!

تو خوابم ول نمی کنه!؟

**********

به مامانم اون روز میگم من فکر می کردم آمریکایی ها مردم بهتری از ایرانیا هستند اما با انتخاب هاشون نشون میدن نیستن!

بایدن و ترامپ!؟

کدوم آدم عاقلی به ترامپ رای میده؟!

بایدنم که مریضه معلوم نیست چی کار می کنه؟!

چهار سال پیش من فکر می کردم سندرز رای بیاره!؟

ولی حدسم اشتباه بود!

واقعا اکثریت هر جامعه ای مشکلات خودشون رو دارن!

خیلی فرق نمی کنه کجا زندگی کنی!

آدما همونن، وحشی، غیر قابل پیش بینی ، غیر منطقی، نادون!

میگن خیلی ها تو رابطه جنسی وحشی میشن فحش میدن!

خوبه من از زیر این چیزا در رفتم وگرنه برام غیر قابل تحمل بود!

البته وحشیگری و خشونت رو خیلی جاها میشه دید مثل هاکی، فوتبال آمریکایی، حتی فوتبال!؟

تماشاچی ها هم همین طورن که این چیزا رو دوست دارن!

برای کنترل و خارج کردن انرژی این آدما این چیزا ابداع شده!

چون کاریش نمیشه کرد کسی که روحیه ش این طوره!؟

شاید یه زمانی که آدما به شکار میرفتن و همه ش با هم می جنگیدن این روحیه خوب بود!

اما الان مذمت میشه!؟

شاید منم چون خودم ذاتا آرومم حتی صدامو بلند نمی کنم این جوری فکر می کنم از نظر اونا من غیر قابل تحملم!؟

شاید بهم بخندم، بگن برو بابا، تو نمی فهمی!؟

شاید راست بگن من در اشتباهم!؟

آینده و توکل

ترس از آینده و استرس و اضطراب برای آن در جامعه ی مدرن امری عادیست، ما از کودکی وقتی اتفاقات غیرقابل پیش بینی برایمان می افتد ایمان خود را از دست می دهیم و می گوییم اگر خدا هست چرا این اتفاقات برایمان افتاده است و بعد دیگر همه ش منتظریم اتفاق بد بیفتد اما توجه داشته باشید ما در کودکی هنوز درک درستی نداریم و تجزیه و تحلیلمان کودکانه است!

بزرگتر که می شویم حکمت بعضی از وقایع برایمان روشن می شود و می گوییم چه خوب شد اتفاق افتادند این بار آگاهانه ایمان می آوریم و در مراحلی از مسیر زندگی وقتی دیگر کنترل شرایط از دستمان خارج شده است یاد می گیریم آینده را به خدا بسپاریم و فکرش را رها کنیم و این اسمش توکل است نوعی اطمینان که هر اتفاقی بیفتد خواست خداست و خدا اگر بخواهد معجزه می کند البته هر چه جلوتر می رویم وقایعی اتفاق میفتد که بیشتر بترسیم اما آنگاه هم باز لازم است توکل کنیم و قدم به جلو برداریم و از تاریکی ها، غم ها، دردها، رنج ها، بیماری ها و سختی ها نترسیم!