باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

از نوشتن خسته شده ام!

از نوشتن خسته شده ام واقعا نمی دانم این قدر خودم را خسته می کنم به درد کسی هم می خورد یا نه!؟

باید اعتراف کنم از همه چیز و همه کس خسته شده ام! احساس تنهایی می کنم دیروز در کشکول شیخ بهایی نوشته بود توانمندترین آدم کسی هست که با تنهاییش بسازد!

اینکه توقع داشته باشی یکی پیدا بشه همدم تنهایی هات باشه آیا توقع بزرگیه که هیچ وقت محقق نمیشه؟!

اینکه توقع داشته باشی یکی پیدا بشه که درکت کنه و لازم نباشه تمام حرفات رو براش توضیح بدی و آخرشم نفهمه چی می گی توقع بزرگیه؟!

خیلی سخته، دنیا خیلی سخته، مثل یه برهوت سرد می مونه، دوسش ندارم دلم می خواد پر بکشم و از این جا برم اما هیچ راه در رویی نداره!؟

نظرات 3 + ارسال نظر
monparnass یکشنبه 5 فروردین 1403 ساعت 11:12 http://monparnass.blogsky.com

من دو تا پاراگراف اول و دوم نوشته ات رو خوندم و نظرم رو در موردشون برات نوشتم
واقعیت اینه هر پاراگرافی که توی این پست نوشتی بنظرم به یه نظر ده دوازده خطی نیاز داره !!!
در مورد اونها چیزی نمی نویسم
می ترسم از دستم عصبانی بشی
چون در نوشتن نظرم یه کم بی احتیاط !!! هستم

چرا عصبانی بشم؟! درسته من کم حوصله ام متن های طولانی خسته م میکنه اما بستگی داره چی نوشته شده باشه کامنت تون خوب بود

monparnass یکشنبه 5 فروردین 1403 ساعت 10:57 http://monparnass.blogsky.com

"از نوشتن خسته شده ام واقعا نمی دانم این قدر خودم را خسته می کنم به درد کسی هم می خورد یا نه!؟ "

به نظرم اگر در مورد علت وبلاگ نوشتنت
یه کم فکر کنی بد نیست
اگر می خوای برای دل دیگران بنویسی
آمار بازدید کننده های وبلاگت بهت میگه که
چند نفر ازنوشته هات خوششون اومده و
می تونی این سبک رو ادامه بدی یا
باید برای جلب نظر خواننده های بیشتر اونو عوض کنی
اما
اگر برای دل خودت مینویسی
فقط هر زمان که دلت خواست و
هوس نوشتن داشتی بنویس
اینطوری این کار رو به چشم یه وظیفه
نمیبینی و برات خسته کننده نیست .
من خودم هم همین احساس تو رو داشتم
بعد چند ماه از شروع وبلاگ نویسی
از نوشتن خسته شدم
ول کردم تا وقتی که حس کردم دلم
می خواد دوباره بنویسم
پس
اگر برای خودت می نویسی توصیه ام بهت اینه که
دیگه ننویس
یه چند وقت فقط وبلاگ دیگران رو بخون
و میل به نوشتنت رو با نوشتن نظر برای اونها ارضا کن .
هر وقت دیدی این خستگی رفع شده و
دوباره مشتاق نوشتن شدی
ازنو شروع کن به نوشتن.
یادت باشه توی این حالت فقط خودت مهمی و
اگه نوشتن برات لذت بخش نیست
بسادگی
و موقتا
انجامش نده





"دیروز در کشکول شیخ بهایی نوشته بود توانمندترین آدم کسی هست که با تنهاییش بسازد! "
این جور حرفها همش چرت و پرته ماهش
اصلا به حرف این شاعران و نویسندگان و عرفا و ... توجه نکن
زندگی واقعی همون زندگی مردم کوچه و خیابونه که مطابق طبیعت و خلقت فطری ماست
تنهایی بدترین درده و تحملش اگر خودخواسته باشه علامت مازوخیسمه
آدم نرمال بعد بلوغ جسمی نیاز به یه همراه داره
و نداشتن همراه یعنی وجود اشکال در
ساختار محیط زندگی اش
یا اشکال در
ساختار بدنی یا فکری خودش !!!
حرف این شخص و امثال اون مثل این میمونه که
به آدم بگن تواناترین مردم کسیه که بتونه
وجود میخی رو که توی پاش فرو رفته تحمل کنه و روزها با وجود همون میخ در پاش کنار بیاد !!!
چرا باید تحمل کنه ؟!!!
آدم باید در اولین فرصت اون میخ رو در بیاره و خودش رو از اون حالت خلاص کنه
مگر
مرتاضی احمق و یا منحرفی روانی باشه

این جور جماعت احمق ممکنه خیلی از این کارها رو درست بدونن و راه تکامل و رسیدن به تعالی
شکر خدا که 99.9999 درصد مردم دنبال غریزه فطریشون میرن
همون راهی که طبیعت برای هر موجودی بصورت غریزی در وجودش به ودیعه گذاشته .
تنها موندن یا تحمل خود خواسته اون
امری فطری و مطابق ذات انسان نیست
البته بشر با اون مغز بی همتای خودش کارهایی می کنه که واقعا اعجاب برانگیزه
مثل
فضیلت نشون دادن مصیبت ها یا معایبش !!!
یعنی اگر شنیدی گروهی یا فرقه ای پیدا شدن که
گفتن زندگی با دستانی فاقد انگشت شست
نهایت توانایی یک انسانه تعجب نکن
یه بی انگشت زبل خواسته برای خودش و امثال خودش تقدس و احترام ایجاد کنه
و جالب اینجاست که همیشه
احمقهایی هم پیدا میشن که این حرفها رو باور کنن
و بخوان برای رسیدن به اون توانایی کذایی
انگشت شست خودشون رو قطع کنن. !!!
تنهایی بده
تنها موندن خودخواسته بده
تنهایی فقط مختص خداست و لا غیر
والسلام علیکم و رحمته الله و برکاااااااااااااااااااااااااااااا ته !!!

مرسی آقای مونپارس
من برای دل خودم می نویسم اما دیگه دلم نمی خواد بنویسم دلم می خواد برم یه جای دور
از طرفی خودمدلم میخواد تنها باشم چون تجربه میگه که با هیچکس نمی جوشم از طرفی تنهایی و بی همزبونی آزارم میده منظورم این نبود که یه جنس مخالف تو زندگیم باشه من جنس موافقشم ندارم! چی کار کنم هیچ کس به دلم نمی نشینه!

لیلی یکشنبه 5 فروردین 1403 ساعت 08:40 http://lilyofthevalley.blogsky.com

همه ما گاهی این احساسات رو‌تجربه می‌کنیم بیا پیش ما دوست من

مرسی دوست من حتما میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد