باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

تغذیه ی روح

من از دیشب فکر کردم که روح رو چگونه می شود تغذیه کرد از هوش مصنوعی هم پرسیدم و راه های زیر به ذهنم اومد:

1. مراقبت از خود: مثلا خواب کافی و استراحت، غذای سالم و ورزش همه روحیه رو بالا می بره!

2. کمک به دیگران و روابط با دیگران: خود محبت کردن وقتی نتیجه شو می بینی روحیه آدم رو بالا می بره و صحبت کردن در مورد چیزهایی که دوست داری روحیه رو بالا می بره!

3.مطالعه و شعر خواندن: مطالعه ی رمان یا کتاب هایی که دوست داریم یا شعرهای پرمعنا روحیه رو بالا می بره!

4. نیایش و شکرگزاری: با خدا صحبت کردن و سپاسگزاری ازش روحیه رو بالا می بره و حال رو خوب می کنه من یه دفتر دارم توش با خدا گفتگو می کنم واقعا تاثیرگزاره!

5. نوشتن و وبلاگ نویسی و استفاده ی مفید از شبکه های اجتماعی: نوشتن چه در دفتر برای خود چه نوشتن در وبلاگ یا شبکه های اجتماعی حال آدم رو خوب می کنه و فکر رو باز می کنه و ذهن رو تخلیه می کنه و همچنین خواندن محتواهایی که دوست داری حال آدم رو خوب می کنه!

6. مدیتیشن و یوگا و تنفس: یه زمانی برنامه داشتم و هر روز بیست دقیقه مدیتیشن می کردم بعدش هم تمرینات تنفسی می کردم و چند حرکت یوگا رو انجام می دادم اون زمان کرونا بود و همه ش خونه بودم اما هم وزنم بالا نرفت هم شاداب بودم هم هوس شیرینی نمی کردم ولی بعد ولش کردم چون دیگه روتین و تکراری شده بود و ازش لذت نمی بردم حالا هم هر روز می گم این تمرینات رو انجام بدم ولی هی میشینم پای وسایل الکترونیکی!

7. طبیعت: هوای تازه و نور خورشید و صدای پرندگان و نسیم که تو صورت و موها می پیچه همه حال خوب کن هستند اگه کفش و جوراب رو دربیاریم و با پای برهنه روی زمین و چمن راه بریم خیلی عالیه و همچنین مدیتیشن کردن در طبیعت معرکه است اما باز باید اعتراف کنم من حتی تو حیاط خونه مون هم کم میرم بااینکه هر دفعه میرم حالم زیر و رو میشه!

8. موسیقی و انواع هنر: گوش دادن موسیقی یا نوازندگی یا نقاشی کشیدن یا هر هنری که ازش لذت می بریم هم حال آدم رو خوب می کنه!

نمی دونم چی باعث میشه تو خونه بمونم و اوقاتم تلخ بشه و این کارهایی که می دونم برام خوبه رو انجام نمبدم، چه اصراری هست خودم رو کسل کنم و روحم رو خش بندازم!؟ 

اسراف کردن در خوبی

در کتاب کشکول شیخ بهایی نوشته است که بزرگان اسراف کردن یا به قولی افراط کردن را فقط در خوبی جایز دانسته اند و وقتی می گویند خوبی منظور محبت هم هست اما به نظر من کار غیرمنطقی هست و من نتیجه ی زیاده روی در خوبی را دیده ام که نتیجه ی عکس می دهد، حال نمی دانم دیگر، یک نفر به من گفت لازم بوده است شما بیشتر محبت کنید تا آن طرف متوجه خطای خود شود!

در کانال های مسیحی هم که عضو هستم اصرار دارند بر محبت بی توقع و اینکه شما هر دفعه باید توقع خود را کمتر کنید و محبت خود را بیشتر کنید حتی در راه محبت کردن جان خود را فدا کنید اما آخر اگر آدم محبت نبیند چطور تغذیه شود که محبت بکند؟! مثلا من چند روز بود احساسات خوبی نداشتم و با خودم می گفتم این چند سال دنبال حرف های عرفان ها و ادیان به خصوص مسیحی ها را گرفتم اما نفرتم بیشتر شد اما وقتی رفتم دکتر اتفاقا روز خوب دکتر بود و با من خوش برخورد بود در داروخانه هم همین طور آقای محترمی بود و خشمم خوابید و فکر کردم آدم ها زیادی بد هم نیستند، اینکه چرا آدم های خوب، بدی می کنند و چه اتفاقی در جامعه ی ما افتاده است را نمی دانم اما فعلا تنها کاری که می توانم بکنم همین خوب بودن و محبت کردن است و دیگران را آزار نرساندن، شاید من خیلی صبرم کم است و فکر می کنم این نهال باید زود میوه دهد در صورتیکه هنوز نهال است و البته احتیاج به مراقبت نیز دارد و راحت می شکند!

زونا گرفتم

صبح دیدم پهلوم دیشب خیلی سوخت دیگه رفتم دکتر ، دکتر گفت زونا گرفتم ما فکر می کردیم حساسیته، دوستم بهم گفت آلورا بزارم روش ، خوب شد نگذاشتم!

دکتر گفت چرا دیر اومدی!؟ باید تا 48 ساعت میومدی الان خوب شدنش 50 50 است!؟

به بقیه میگم نزدیکم نشید ازم بگیرید خواهرم میگه من کلا آبله مرغون نگرفتم بزار بگیرم! بهش میگم بیچاره میشی این قدر می سوزه!؟

یه مقاله در موردش می گذارم البته عکساش خیلی وحشتناکه مال من این قدر وحشتناک نیست اگه این طوری بود حتما زودتر می رفتم دکتر!؟

البته دکتر رفتن کلا حال آدم رو خوب تر می کنه!؟


لینک زوناhttps://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%88%D9%86%D8%A7


بعد نوشت: مامانم میگه تو هیچ جا نیومدی حالا مریضم شدی بهانه هم داری آخه خاله م سفره داره و دختر عمه مامانم دامادی پسرشه اما من خیلی خوشحالم که مجبور نیستم برم!؟ خخخخخ

نمی دونم چرا نمیشه؟!

از اون روز که گفتم گور بابا و اینا ، دلم می خواد پشت کنم به همه ی آدم ها اما نمی دونم چرا نمیشه؟!

هی توی دلم فحش میدم اما خودم از دست خودم خنده م میگیره!؟

اون حس نفرت رو ندارم البته شاید این خوب باشه!؟

یادمه قدیما عصبانی میشدم سرم داغ میشد بعد گذشت و افسرده شدم و رقت قلب گرفتم دیگه اون جوری نمی شدم فکر می کردم که قوای بدنیم کم شده و نیرو ندارم اما الان باز الکی خوشم!؟

حالا فکر نکنید همه رو بخشیدم و در صلح و آشتی دارم زندگی می کنم نه بابا، از این خبرا نیست فقط تنظیماتم یه مقدار تغییر کرده!؟

سر اینکه الکی فحش دادم هم بلافاصله سزاشو دیدم و تنم ریخت بیرون و هنوز خوب نشده و می سوزه انگار بدجور سوزوندم خواننده ها رو!؟ خخخخخ

خیلی جالبه که من به سرعت کارمای کارهای بدم رو می بینم، گناه نکردن خیلی کار سختیه و دایره ی گناه هم خیلی وسیعه!؟

حالا یه عده با من مخالفن و می گن اینا ربطی بهم نداره و منطقی نیست  ولی خوب دنیا خیلی شیوه ها برای حرف زدن داره کارای دیوانه کننده هم زیاد می کنه اگه جای من بودید می دیدید حرف من رو قبول می کردید و منم اگه جای شما بودم رد می کردم!؟

شعر وطن

وطن ای خورشید فروزان
تویی نامیرا در تمام دوران

وطن ای هستی و نیستی من
تویی تابنده بر قلب جهان

وطن ای خانه ی خوبان
بمان همیشه جاویدان

وطن ای وطن ای نور تابان
تویی سرفراز در همه ی دوران

به جان تک تک مردمان
نجاتت می دهیم از این روزگاران

#ماهش