باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

تنهایی و برزخ

تنهایی مثل برزخ می ماند!

هر چه دست و پا می زنی فایده ای ندارد!

تو در گرداب تنهایی فرو می روی!

اما یک خوبیی دارد آرامش داری!

در خلوتت می توانی فکر کنی!

اگر مشغول دیگران باشی وقتی برای فکر کردن به خودت نداری!

سرگرم می شوی سرگرم کارهای سطحی!

ولی وقتی تنها باشی عمیق می شوی!

تنهایی زندان عمیقیست اما می چسبد!

اما میارزد!

نباید به هر قیمتی از تنهایی فرار کرد!

و نباید زیاد تنها ماند چون دیوانه می شوی!

تنهاییتان را در آغوش بکشید نیاز به توجه دارد!

تغییر موضع سیاسی

دارم فکر می کنم که تغییر موضع سیاسی بدم تو گروه دیگه ای برم تازه می فهمم چرا یه عده تو موضع نظام رفتند چون اون وری ها به مراتب بدترند!؟

برای در آوردن لج اون وری ها هم که شده میرن تو اون موضع وگرنه اصلا طرفدار رژیم نیستند!؟

بهتره این مردم رو به خدای بزرگ بسپاریم و بریم دنبال زندگی خودمون!؟ اینا به قدرت برسند ما رو می خورند!؟

تنها ماندن

من همیشه تنها ماندم از همان بچگی به این صورت بود آدم ها بهم حمله می کنند نمی دانم چرا!؟

من با آن ها خوبم اما آن ها نمی توانند انگار خوبی من را ببینند بهم حمله می کنند و من هم نمی خواهم مثل آن ها حیوان وحشی باشم و خوب از آن ها فاصله می گیرم!

از طرفی بین مذهبی ها و غیر مذهبی ها هم تنها هستم حالم از تظاهرها و ریاهای مذهبی ها بهم می خورد و نزدیکشان نمی شوم از طرفی غیر مذهبی ها هم افکار مرا قبول ندارند و با هم اصطحکاک داریم در نتیجه باز هم تنها می مانم!؟

مشکل من این است که از اول نخواستم همرنگ جماعت شوم و تاوانش طرد شدن و تنهاییست!؟

نمی دانم این همه سال تقلا کردم و گشتم و کسی را پیدا نکردم چرا باور نمی کنم سرنوشت من تنهاییست!؟ قبولش نمی کنم هنوز به آدم ها امید دارم ولی نباید داشته باشم آدم ها امتحانشان را پس دادند!؟

معلمی

دیروز یه آگهی استخدام بود در مورد معلم رباتیک! 

زنگ زدم گفت ما با مدرسه ها قرارداد داریم باید برید مدرسه تدریس رباتیک کنید آموزش رایگانم داریم!

ولی بعد فکر کردم اصلا حوصله ی یه کلاس نوجوون رو ندارم اونم این نوجوون ها من دیگه قوای داد کشیدن سر اینا رو ندارم!

اینا هم که پر رو و بی ادب هستند با هم دست به یکی می کنند من حریفشون نمیشم!

خلاصه که مدرسه هم متنفی شد من همون کتاب بنویسم بهتره!

دهه هشتادی های فیلسوف

امروز باز روی اون گروه کتابخوانی دهه هشتادی ها بحث سیاسی شد شروع کردند به شعار دادن منم بهشون گفتم حرفاتون شعاری هست و شما سیاستمدار نیستید!

یکیشون میگه قشر خاکستری خفه شو و شاشیدم و ....

یکیشون میگه خودتو میزنی به کوچه ی علی چپ!

خودشون با اسم مستعار رو گروه بودند فکر می کردند منم اسم دیگه گذاشتم رو خودم!

خلاصه که به این نتیجه رسیدم حیف خوندلی که واسه اینا خوردم یه ذره ادب ندارند و همه شون دیکتاتورهای کوچک هستند که چهار تا کتاب خوندن فکر کردن فیلسوف شدند!؟

البته ما یکی از این بی ادبا در خونه مون داریم ولی اینا خیلی بدتر از اون هستند!

پر رو پر رو میگه من حرف حق رو میزنم حق با منه!؟ منم گفتم منم فکر می کنم که حق با منه!؟