باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

پیوند دوباره جامعه

صلاح جامعه در پیوند دوباره ی جامعه است. مردم اگر باور داشته باشند که حکومت جامعه خیرخواه آن هاست و برای این کار حاضر است منافع خودش را زیر پا بگذارد دوباره به سمت حکومت باز می گردند.

وقتی مردم ناامید هستند و چراغ روشنی نمی بینند حتی دست از خدا می شویند آن هایی که روزی با خدا بودند حال بی خدا می شوند و حاضرند برای بقای خود هر کاری کنند.

یادتان هست فیلم کشتی تایتانیک را که موقع غرق شدن کمتر کسی به عزیزانش فکر می کرد حتی حاضر بودند عزیزانشان را رها کنند و خودشان زنده بمانند چه برسد به بیگانگان!

وقتی فشار حکومت روی مردم در این حد است چه انتظاری دارد که مردم اخلاقی عمل کنند؟ یا قانون را رعایت کنند؟  آیا وقتی شما توسط غربی ها تحریم می شوید و تحریم ها را دور می زنید برای بقای خودتان نیست؟! خوب این مردم هم کاری که شما با غربی ها می کنید با شما می کنند تا ادامه دهند!؟

اگر روا نیست کاری که غرب با شما می کند چرا آن را بر مردم خودتان روا می دارید؟! اصلا این کار مصلحت برای خودتان هم نیست زیرا روز به روز مردم بیشتری از شما فاصله می گیرند و اگر فکر می کنید بی پشتوانه ی مردم می توانید ادامه دهید اشتباه می کنید خودتان هم می دانید اشتباه می کنید!

مشکل من!

میگن تکبر و غرور نداشته باش!

نگو من!

اما ارزش خودتو بدون!

با هر کسی مراوده نکن!

خودتو دوست داشته باش!

خوب من برم جلوی آیینه بگم: وای من چقدر خوشگلم بعد باورم بشه خوشگلم بعد مغرور میشم می گم من خیلی خوشگلم!

اینا همه به هم ربط داره!

هیشکی نمی گه مرز بین عزت نفس و غرور چیه!؟

هیشکی نمی گه مرز بین فروتنی و خود را کم دیدن چیه؟!

اینا همه قاطی پاتیه!؟

دست از سر عشق بردار!

من چند وقت است خیلی عصبی هستم و مدام توی سرم به این و آن فحش می دهم حالا که فکر می کنم می بینم من نباید به دیگران توصیه کنم عشق بورزند چون که خودم نمی توانم!

اصلا قرار بود به دیگران عشق بورزیم چرا سرانجامم این طور شد!؟ موقعی که خشم داشتم نادیده گرفتمش و عشق ورزیدم حالا روی هم جمع شده اند شاید این باشد آن کاری که من می کردم گویا گول زدن خودم بوده است نمی شود که هم خشمگین باشی هم عشق در قلبت باشد یا خشم در قلب است یا عشق!

متاسفانه معنویت های نوین هم مثل شریعت های گذشته توصیه های غیر واقعی می کنند و ساده دلانی مثل من باورشان می شود و خودشان را به دردسر می اندازند!

لطفا دیگر کسی از من توقع نداشته باشد چون که مغزم قاط زده است و نمی توانم خودم را کنترل کنم همیشه می گفتم برادرم پرخاشگر و عصبیست الان منم مثل او شدم!


پی نوشت: در ضمن بسیار آرام هستم یعنی یک آن عصبی می شوم فحش می دهم بعد آرام می شوم!

ای کاش باران ببارد!

ای کاش باران ببارد!

شهر را پاک کند!

مرا پاک کند!

زندگی را شاد کند!

مردم از دلمردگی!

مردم از بی عملی!

اول خودم!

یا رب چه گدا همتیم!

یا رب نظری کن!

باران عشق ببار!

چشم هایمان را بشور!

زندگی در ما خفته!

ما ز خود دوریم!

ما ز خود بیگانه ایم!

ما از یکدیگر بیگانه ایم!


ولی می دانم این آرزوی محاله!

بگذاریم شیطان تنها بماند!

چند سال پیش مطلبی خواندم که خیلی به دلم نشست از یک خانم مسیحی بود می گفت: بیایید این قدر بهم عشق بورزیم و اخلاقیات و انسانیت را رعایت کنیم که شیطان تنها بماند! 

مثل قطره ای که در آب می افتد و بعد یک موج می شود و تمام سطح آب را در بر می گیرد یعنی با محبت کردن یک فرد روز به روز افراد بیشتری به محبت روی می آورند!

البته من این قضیه را امتحان کردم و تا الان که نتوانستم انجامش دهم چون که آدم هایی می آیند که مانعت شوند و اکثرا هم می خواهند با حیله کار خودشان را پیش ببرند و در مقابل آن ها نمی توانی با محبت رفتار کنی چون در چاه می اندازندت من که مجبور شدم به شیوه ای دیگر با آن ها برخورد کنم تا از گزندشان ایمن شوم!

متاسفانه هر چقدر ما بخواهیم دنیا را قشنگ کنیم و گل بکاریم عده ای هستند که کارمان را خراب کنند و خوب ما در این هین چیزهای بیشتری یاد می گیریم روش های جدید خلق می کنیم عاقبت آنکه نیتش خیر است به خواسته اش می رسد!