باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

هنر، دل

من خیلی وقت است که دارم شعر میگم، کلاس نرفتم اما خیلی شعر خوندم، هر چی تا الان گفتم واسه ی دست گرمی بوده و تقلید این و اون اما سبک خودم رو هنوز پیدا نکردم یعنی یه چیزی توی دلم می خواد یه چیز فراتر بگه اما نمیاد!؟

فکر می کنم خیلی از هنرمندای فعلی هم همین طور هستند منظورم تو ایرانه، می تونن کارهای خیلی بزرگتری بکنن اما نمیشه، آخه هنر باید از ناخودآگاه تراوش بشه، به زور که نیست!؟

فکر می کنم ایراد کار خود دل ماست، یه جوریه ولی من نمی دونم چه جوریه، نه ناراحتی، نه خشمه، نه میشه گفت عقده است، نه رنجه، نه غمه، یک نقطه ی تاریکیست و من نمی دونم چرا و چگونه این طور شده و نمی دونم چطور باید مداواش کرد!؟

ولی تا حال دلت خوب نباشه نمی تونی هنری ارائه بدی که ماندگار بشه که فرق کنه و بزرگ باشه یعنی یک گام بری جلوتر از گذشته!؟

می دونید دل من که آزاد نیست در بنده، در بنده مشکلات گذشته و نمی دونم چطور باید آزادش کرد!؟ میگن باید بخشید و رها کرد ولی نمیشه کینه ها همیشه تو دل می مونه! کم رنگ میشه ولی می مونه!؟

بعدنوشت: رفتم به تاریکیه فکر کردم مربوط میشه به کودکی و مسخره شدن از طرف زن ها، دیگه دیدمش و محو شد یه جورایی انگار نخواسته بودم قبولش کنم!؟ ولی قلبم هنوز آزاد آزاد نشده!؟ هنوز سنگ داره یه تخته سنگم داره!؟ البته اونم قبولش کردم قطرش کمتر شد فقط یه دیوار نازک مونده!؟ یه دیوار نازک از پلیدی ها که زمان میبره تا محو بشه!؟ تازه تعدادی سنگریزه هم تو قلبم هست!؟ و یه دیوار بتونی عظیم!؟

بخشیدن

داشتم فکر می کردم که لطماتی که دیگران بهم زدن و من خیلی سختی کشیدم در مقابل لطماتی که خیلی دیگه از مردم بهش مبتلا میشن اصلا چیزی نیست، طرف بیماری لاعلاج می گیره یا قطع عضو میشه یا عزیزش رو از دست میده یا هزار اتفاق دیگه، من که الان خوبم و لطماتی که دیدم قوی ترم کرد اصلا اون آدم ها بهم نشون دادند اون کاری که من غرقش شده بودم بیهوده بود اگر بهم لطمه نمی زدن تا الان سرگرم همون کارها بودم، نمیگم اون کارها خوب نبود اما به جاش الان چیزایی می دونم و تجربیاتی دارم که خیلی فراتر از اون کارهاست!؟ بعدم دنیا دو روزه ارزش نداره بچسبی اتفاقات ناخوشایند و ازشون کینه و عقده برای خودت درست کنی، بهتره دلت رو پاکسازی کنید سر عیدم هست همیشه میگن سال نو رو با دلی پاک شروع کنید با بخشش با سخاوت، این خیلی کوچکی هست که بچسبی به بدی هایی که این و اون در حقت کردن، آدم لازمه یه کم بزرگ تر بشه، بزرگ تر فکر کنه، بزرگ تر احساس کنه، آسون تر بگیره، رهاتر باشه؟! این سیاهی ها که در دلت جمع شده رو بریز دور دختر جون!؟

چرا دنیا این طوریه؟!

چرا دنیا این طوریه؟!

چرا آدم ها نمی تونن با صلح و صفا کنار هم زندگی کنند!؟

چرا آدم ها میان هم رو خراب کنند یا نابود کنند؟!

هیچی هم نمی تونی بهشون بگی!؟

تا میای جبران کنی میگن گناهه!؟

بابا این قدر گناه دیگرون در حق ما کردن هیچیشون نشد ولی تا ما یه قدم بر می داریم میگن گناهه!؟

تازه یه جا نوشته سرد رفتار کردن با مردم و روی گردوندن هم گناهه، اصلا شاید دل طرف بشکنه!؟

مسخره کردن و تحقیر کردن گناهه!؟

خوب یکی وقتی هی مسخره ت می کنه باید ساکت بشینی؟!

تا کی تحمل؟! تا کی سکوت؟!

دلم شکسته، نمی دونم از کی یا چی!؟

از این روزگار!؟ از این مردم!؟

یه زمانی میگفتم هر کس هر کار می کنه داره شخصیت خودش رو ارائه میده!؟

اما کی برای شخصیت احترام قائله؟!

بی شخصیت ترین افراد اما زورگوترین احترامشون از همه بیشتره!؟

اصلا با شخصیت باشی میگن احمقه!؟

زرنگ کسیه که بزن در روست، زیر و رو می کشه!؟

به خدا خسته شدم!؟

با آدما خوبی اذیتت می کنن، جبران می کنی دشمنت میشن!؟

کاریشون نداری هی میان سیخت می کنند!؟

ای بابا شما چتونه!؟

چی کار به من بیچاره دارید؟! :/

زورم نمیرسه خودم رو درست راه ببرم می خوام دنیا رو درست کنم؟!

زهی خیال باطل!؟

من کلاه خودم رو در این روزگار وانفسا بچسبم بسه!؟

رفتار خودم رو درست کنم بسه!؟

عشق یه اتفاقه

امروز روی اینترنت گشتم فهمیدم خیلی ها ارتباط صمیمی بین زن و مرد رو هنوز بد می دونند و از الفاظ زشت واسه ی این جور آدم ها استفاده می کنند!

من چی کار کنم؟ خوب من آرتمیسم، سعی هم کردم بخش های دیگه رو تو خودم رشد بدم اما بخش آرتمیسم رو بیشتر دوست دارم، خوب یه آرتمیس دوستی با جنس مذکر رو ترجیح میده به جنس مونث، اصلا کارهاش و رفتاراش بیشتر مردونه ست فقط هم من این طور نیستم خواهرام هم هستن منتها نه به شدت من!

من که از وقتی از یک مرد ضربه خوردم دیگه  با مردها دوست صمیمی نمیشم حتی دیگه نمی تونم عاشق بشم، آدم شاید خیلی از مردها رو دوست داشته باشه نه برای سکس، از شخصیتشون خوشش میاد از کاراشون و رفتاراشون، دوست داری تو ارتباط باهاش باشی تا ازشون یاد بگیری ولی عشق خودش باید اتفاق بیفته و با هر کسی هم اتفاق نمی افته، تازه من یکی که اولش عاشق طرف میشم بعد عقل میاد تو سرم و میکشم بیرون، چرا هر خوش و بشی رو زود جنسیش می کنید؟!

تازه مردها هم از آرتمیس ها خوششون میاد چون که رفتارشون مثل بقیه زن ها نیست ولی هیچ کدومشون دوست ندارن زنشون آرتمیس باشه چون از پسش برنمیان، نمی تونن روش سلطه داشته باشند، پس خیالتون جمع کسی نه شوهرهای شما رو می خواد نه شوهرهای شما کسی رو می خوان!؟

من که این چند سال سعی کردم با خانم ها بیشتر ارتباط بگیرم اون هایی هم که با هم دوست شدیم بخش مردانه قوی داشتند مدل من نبودن یه مدل دیگه بودن ولی خانم ها یه کارایی می کنند که من دوست ندارم برای همین روابطمون راه به جایی نبرد!؟

تازه تو ارتباط با مردها هم همه ش باید مواظب باشی از یه حدی بهشون نزدیک نشی که هوا برشون نداره خیلی هاشون جنبه ندارن یه لبخند بهشون بزنی فکر می کنند عاشقشون شدی!؟ 

گند بزنن به این زندگی و این مملکت جنسیت زده که هیچ کس نمی تونه با هیچکس مثل آدم رفتار کنه، باید همه شکل قالبی که تعیین شده باشند اگر بخوای خودت باشی خود مردم دخلت رو میارن!؟ یکی نیست بگه احمقا کی گفته باید این طوری زندگی کنید خاک بر سرتون که این قدر اراده و اختیار و جرئت ندارید که جوری که خودتون دوست دارید زندگی کنید باید حتما یکی بهتون دیکته کنه شما هم آدم کوکی!؟

پناه تنهایی من

" پناه تنهایی من " نام آهنگ جدید آقای محمد اصفهانی است که خیلی قشنگه و آدم رو یاد آهنگ های قدیمشون میندازه، اگه گوش نکردید پیشنهاد می کنم دانلود کنید و گوش بدید!

من امروز دنبال مطلب در مورد تنهایی بودم، چیزی که فهمیدم این هست که از قول امام علی می گفت مسیر راست یعنی تنهایی و میگفت تنهایی مسیر راست شما رو نترسونه، این دینیش بود و در مسیرهای دیگه هم همین طوره مثلا می گفتن مسیر موفقیت تنهاییست یا در تنهایی می تونیم با طبیعت ارتباط بگیریم و ادراکمون رو رشد بدیم!

چیزی که هست اینه که نباید بگذاریم تنهایی ما رو بشکونه یا به کمبود عاطفه دچار کنه که به هر کس و ناکسی متوصل بشیم بلکه باید سعی کنیم راهشو پیدا کنیم که در تنهایی قوی تر بشیم، قوی تر شدن هم به زور بازو نیست به قوی تر شدن دله!؟

اگه دلت مثل من کوچولو و ضعیفه تو زندگی به هیچ جا نمیرسی البته اینکه این طورم دلایلی داره که از بچگی شروع شده ولی می تونیم به آدم هایی که دل بزرگ دارن که خیلی هم کمم نزدیک بشیم و ازشون یاد بگیریم مثلا مولانا یا حضرت محمد خیلی دل قوی و بزرگی داشتند شیردل و دریادل بودن اینو از حرفاشون میشه فهمید، خوب اگر آدم زنده شو پیدا نمی کنیم می تونیم تو کتابا پیدا کنیم البته تجربه من میگه آدم واقعی و حضوری تاثیرش بیشتره ولی وقتی نیست دیگه چه کار کنیم!؟