باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

این روزها

این روزها در حال دل کندن از آدم ها هستم!

دیروز حس تنهایی را پذیرفتم و پذیرفتم که باید خودم را دوست داشته باشم!

می خواهم به خودم عشق بورزم!

فهمیدم به مه مغزی مبتلا هستم!

ذهنم خسته است ونیاز به بازیابی دارد!

می خواهم از بدنم مراقبت کنم!

عقل سالم در بدن سالم است!

فهمیده ام سیاست باعث غفلتم می شود!

می دانم کسانی هستند که از من بهتر کنش سیاسی انجام می دهند!

کار را باید به اهلش سپرد!

من کتاب های معنوی می خوانم!

حالم با آن ها بهتر است!

فیلترینگ هم که شدید شده است!

دیگر نمی شود وبگردی کرد!

فصل بهار است است از سپیده دم تا غروب پرنده ها آواز می خوانند!

می خواهم صدایشان را گوش دهم!

برای مردمم دعا می کنم!

برای کشورم دعا می کنم!

جاوید ایران!


سخنانی از شیخ ابوسعیدِ ابوالخیر



و گفت: «بی بارتان نخواهند گذاشت. اگر بارِ حق برداری به نقد به حقیقت رسی و فردا بیاسایی و اگر نه باطلی بر گردن نهندتان که نه در دنیا بیاسایید  و نه در آخرت.» ص: 196

و گفت: «هرکجا پنداشتِ تُست دوزخ است و هرکجا تو نیستی بهشت است.» ص:196

و گفت: دیری است که می‌گویند جایی چیزی است اگر نبودی و اگر نیافتندی نجستندی.» ص: 198

و گفت: «خلق از آن می‌رنجند که کارها پیش از وقت طلب می‌کنند.»ص: 202

گفتند: «ای شیخ مردمانِ او در مسجد باشند؟ گفت «در خرابات نیز باشند.»ص: 209

گفتند: «در نماز دست بر کجا نهیم؟» گفت: «دست بر دل و دل بر حق» ص: 209

درویشی گفت: «او را کجا جوییم؟» گفت: «کجاش جستی که نیافتی؟» ص 209

گفتند: «عشق چیست؟» گفت: «عشق دامِ حق است» ص:210


منبع:
چشیدنِ طعم وقت، از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر، محمدرضا شفیعی کدکنی،انتشارات سخن.

خداحافظی

امروز یه کلیپ دیدم می گفتن خوب و محترمانه خداحافظی کنید، منم اومدم از شما مخاطبان گرامی خداحافظی کنم این چند سال پایه م بودید ممنونم!

البته من اینجا رو راه انداختم چون فهمیدم از خودخوری زیاد بیمار شدم و گاهی هم در برون ریزی درونیاتم زیاده روی کردم امیدوارم باعث ناراحتی شما نشده باشم!

من دیگه به یه بن بست رسیدم، از طرفی عاشق کسی هستم و خوابشو می بینم که منو نمی خواد، از طرفی تنهایی و بیماری داره داغونم می کنه و همه چی زندگیم بهم ریخته، دیگه خسته شدم اما راه چاره ای هم ندارم، دو روز ورزش کردم بیشتر از یک هفته است کمرم گرفته و ام آر آی هم دادم که نشون میده وضعیت کمرم نرمال نیست!

قرار بود بی نیاز بشم اما از هر موقع دیگه نیازمندتر هستم!؟

یه معلم داشتیم همیشه می گفت شما رو به خدای بزرگ می سپارم، منم شما رو به خدای بزرگ می سپارم! خیر پیش

سال نو پیشاپیش مبارک!

میگن گور باباش فحشه!

منظورم از اینکه گفتم گور بابای هر چی مرده این بود که دیگه هر چی مرد بود از چشمم افتاد یعنی دیگه گذاشتمشون کنار!؟ نمی خواستم فحش بدم، نمی دونستم فحشه!

دیشب که خوابم نمی برد به خودم می گفتم تو آخرش بازم عاشق میشی بعد به خودم میگفتم عمرا دیگه بار آخر بود!

یکی بهم گفت تا وقتی امید داشته باشی همینه باید ناامید بشی و من هنوز امید دارم، امید دارم یه مردی یا یه زنی پیدا بشه منو از تنهایی دربیاره اگه ناامید بشم ممکنه عوض بشم، سنگ بشم!؟

آخه خیلی خوشگله محبت بین آدم ها، فقط نمی دونم چرا من به هر کی محبت می کنم بعد باهام بد میشه، همیشه اون حس قشنگ رو می خواستم اما نشد که بشه!؟

گور بابای هر چی مرده!

دارم روی چند تا وبلاگ می بینم که دارن در غم هجران آقایون می سوزن و گریه می کنند!

منم دیروز حالم خوب نبود گریه هم کردم به یکی از دوستای مجازیم هم گفتم حالم خوب نیست خیلی بی تفاوت گفت می گذره!؟

بعد با خودم فکر کردم تو دنیایی که آدماش در زمانی که بهشون احتیاج داری تنهات می ذارن و فقط تو خوشی کنارت هستند آیا اصلا با احساس بودن و عشق  و محبت ممکنه؟!

اولش به خودم گفتم دیگه من احساس و محبت پای کسی نمی گذارم اما نمی دونم چرا نشد یعنی بعد نرم شدم!؟

نمی دونم به نظرم حق این آدم ها نیست باهاشون خوب باشی همه ولت می کنند و تنهات می گذارند حتی شوهر، حتی بچه!؟

من برای بعضی ها واقعا مادری کردم اما همچین بی تفاوت نسبت بهم هستند که با خودم میگم ای دست بشکن که نمک نداری!؟

خلاصه که مردا اصلا ارزش ندارن به خاطرشون بسوزیم، قول میدم الان داره یللی و تللی می کنه اصلا یاد من و شما هم نیست!؟

شعرهای عاشقانه رو ولش کنید جوری زندگی کنید که خودتون باشید وقتی خودتون بهتون میگه گور باباش دیگه لازم نیست حتما دچار سوز و گداز بشید، اون عشقی که اون ها رو دچار سوختن می کرد با این عشق ما خیلی فرق داره!؟

باور کنید از پریشب تا دیشب تنم میریخت بیرون مثل کهیر، منم آدمم منم دل دارم اما بیشتر از این رو نیستم!؟