باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

طرز تلقی منفی در مورد خود

چند روز پیش یه جا خوندم، اینکه من میگم ناموفقم یا بی عرضه ام و نتونستم به اون چیزی که می خوام برسم، بیشتر از اینکه واقعیت داشته باشه، یک طرز تلقی منفی در مورد خود است که البته دو نتیجه دارد!

اول اینکه من وقتی از خودم ناراضی هستم، تلاش می کنم به اون درجه از موفقیت که مد نظرم هست برسم و این خوب هست!

اما وقتی این ناراضی بودن تبدیل می شود به عادت ذهن من آنگاه مثل یک سگ درنده میفته به جان من و مرا سرزنش می کند که پیامدش افسردگیست!

اینکه چه می شود این طوری می شود و ریشه ی این ناراضی بودن چه هست؟ من نمی دانم اما می دانم سالهاست که هم مرا به تلاش وا می دارد و البته باعث می شود از داشته های فعلی لذت نبرم و هم مرا از خودم ناامید می کند و البته دچار خشم از خودم می شوم و این ها همه عذاب است انگار من یک دستگاه شکنجه ی سرخود دارم!

واقعا نمی دانم با این صدای در سرم که مرا ملامت می کند چه کار کنم اما روان درمانی باعث شد قدرتش و شدت و دفعات حرف زدنش کمتر شود، هر چند که هنوز هست و باعث شرمندگی من از خودم و قضاوت دیگران هست!

تو رو خدا اول آموزش ببینید بعد بچه دار بشید، تو رو خدا اول مشکلات خودتون رو برطرف کنید بعد بچه دار بشید، بچه ی بیچاره چه گناهی کرده یه عمر رفتاری که شما باهاش کردید رو باید به دوش بکشه!؟

جومونگ

چند هفته پیش توی فضای مجازی خبری اومد که بازیگر جومونگ که اسمشونم سخته، چند وقت هست افسرده شدند و خونه نشین هستند و سه قلوی پسرشون رو بزرگ می کنند!

واقعا ناراحت کننده است، کسی که چه خاطراتی برای ما ساخت الان بیمار شده، از همین جا اعلام می کنم عالیجناب جومونگ، شما و بانو سوسانو تو دل ما جا دارید، بنده که عاشق خنده های کجکی جفتتون بودم، کلا کره ای ها خیلی هاشون رو دیدم این جوری می خندن، امیدوارم خنده به لبانتون باز گرده و از این دوره به نحو احسن استفاده کنید!

حالا اتفاقی که افتاده تیکه فیلم ها و مصاحبه ها و عکس های جومونگ همه ش داره در فضای مجازی پخش میشه، این همه شهرتم حال آدم رو خوب نمی کنه!

حتی هوش مصنوعی هم هنگ می کنه!

امروز از هوش مصنوعی پرسیدم: وقتی از یک اخلاق یک نفر خوشمان نمی آید و آزارمان می دهد باید چه کار کرد؟

گفت: اگر اخلاق یک نفر به شما آزار می‌دهد، مهم است که ابتدا با این شخص صحبت کنید و به او بگویید که چگونه احساس می‌کنید. اگر مشکل حل نشد، می‌توانید به یک دوست یا فرد معتمد مراجعه کنید تا در این مورد به شما کمک کند. در موارد خاص، ممکن است نیاز به کمک حرفه‌ای داشته باشید، بنابراین بهتر است با یک مشاور یا روانشناس مشورت کنید. هدف شما این است که خودتان را محافظت کنید و به راحتی با این نوع اخلاقیات مقابله کنید.

بعد ازش دو بار پرسیدم و هر دو بار هنگ کرد: خوب آن فرد حاضر نیست قبول کند اخلاقش آزاردهنده است

تازه بهش نگفتم طرف میگه همینی که هست وگرنه منفجر میشد!؟

خلاصه که حتی هوش مصنوعی هم نمی دونه با بعضی آدم ها باید چگونه رفتار کرد، بعد خدا از ما می خواهد صبر پیشه کنیم و مدارا کنیم و بالاتر از اون بهشون محبت کنیم و شرایط رو بپذیریم!؟

بحث و جدل

من یاد گرفته ام وقتی با کسی گفتگو می کنم کار به بحث و جدل می کشد، بکشم کنار، نمی دانم این کار چقدر درست است اما وقتی می بینم یک نفر رگ گردنش باد می کند و دارد جفنگ می گوید و می خواهد به هر ترتیبی پیروز شود می گذارم پیروز شود چون نمی خواهم من هم کار او را بکنم و سطح خودم را تا سطح او پایین بیاورم و کنفش کنم، سکوت را در مواجهه با چنین آدم هایی که تعدادشان هم کم نیست ترجیح می دهم برایم هم مهم نیست دیگران چه فکر می کنند مهم خودم هستم که در مورد خودم چه فکر می کنم، مردم یک روز برایت هورا می کشند یک روز هو ات می کنند!

به نظرتون چطور آدمی هستم؟

به نظر شما من چه جور آدمی هستم؟

همیشه فکر می کردم قوی و مستقل هستم تا اینکه فهمیدم به مادرم وابسته ام، تو این مدت که مسافرت بود سعی کردم دلم رو قوی کنم و تو تنهایی نترسم، فکر می کنم موفق شدم و الان دیگه ازش مستقلم!

متاسفانه ضعف اعتماد به نفس دارم و گاهی خودم رو زود می بازم تازگی یاد گرفتم هر وقت این ضعف ها میاد سراغم با خودم میگم خدا حافظ من است!

می دونم اینجا هم دارم به یه نیروی بیرونی اتکا می کنم به جای اینکه اتکام به خودم باشه اما تو سایه سار خدا می خوام دلم رو قوی کنم!

ترس های ما عمدتا مال کودکی هست و بهمون تزریق کردند واقعیت ندارند اما ما باورشون کردیم و حالا یکی بیاد ضمیر ناخودآگاه رو قانع کنه که الکی می ترسی بابا!

حالا جالبیش اینه که مادرمم خودش وابسته مادرش بود و نمی دونم این وابستگی تا چند نسل قبل ادامه داره اما من سعی می کنم این سلسله رو بشکونم!

واقعا ماها چرا این قدر می ترسیم و منفی فکر می کنیم؟! منتظریم بدترین اتفاقات ممکن برامون بیفته یا هیچ کار نمی کنیم چون می ترسیم اتفاق بد بیفته، من تازگی یاد گرفتم که در این مواقع باید توکل کنی به خدا، اینکه بعیده اسبابش جور بشه از نظر ماست واسه خدا هیچ چیزی غیر ممکن نیست، اگه به این حرف ایمان واقعی قلبی داشته باشیم خیلی کارا درست میشه و دلمون قوی میشه!