باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

امروز خیلی کفری ام

امروز خیلی کفری ام

دیشب خوابم نبرد

قرص خواب هم اثر نداشت

می دانم آخرش باز دچار جنون میشم

اون دفعه هم همین طور بود

 یک نفر بهم خیانت کرده بود

متاسفانه درس نگرفتم

باز با کسی دوست شدم که نباید می شدم

بازیم داد

دلم می خواد مجازاتش کنم؟!

چرا مجازاتی واسه کسایی که با قلب و روان دیگرون بازی می کنند نیست؟!

متاسفانه اصلا نمیشه اثباتشم کرد!

تقصیر خودمه

آره واقعا تقصیر خودمه

به خاطر تنها نموندن ارتباط می گیرم اون ها هم سو استفاده می کنند

به نظرم اصلا کسی فرستاده بودش

هر کسی دشمنی کرده باشه بد می خوره

دلم می خواد فحشش بدم فحشای آبدار

خائن زیاد دیدم

از همون اول بچگی رفیقام نا رفیقی کردن

دختر و پسر

مرد و زن

من رو هیچ کس دوستم نداره حتی مامانم

مشکلم همونه چون اون از اول دوستم نداشته این طور شده

ولی من چقدر براش از خودگذشتگی کردم؟!

دیوانه ام

باید پشت پا بزنم به همه چیز و همه کس

الان سبک تر شدم حرف زدم

دنیای بدیه

بی رحم

من تقاص چی رو میدم؟!

یه عمره هر کاری کردم

به هر کسی پناه بردم

بهم نارو زده

هر چی بخشیدم و به روی خودم نیاوردم

بدتر کرده

آخه الاغ فکر می کنی مردم نمی فهمن چی هستی

تازه بهشونم میگی حاشا می کنن

میگن تهمت می زنی

بدبینی

ای خاک تو شرف بی شرفتون

آدما آدم نمی شن

من روش های مختلف رو امتحان کردم

همیشه می خوان آزارم بدن

حسودن

عقده دارن

سو استفاده گرن

به هیچ کس دیگه نباید اعتماد کنم

به هیچ کس نباید تکیه کنم

محرم نباید بدونم کسی رو

پلیدی زیاده

پلید زیاده

قلبم درد می کنه

همین رو کم داشتم

یادگار عشقه

چه عشقی؟!

چه کشکی؟!

دیگه خدا رو هم ندارم

باز یتیم شدم!

هههه

اینو نوشتم دشمنا خوشحال شن

بیزارم از خودم

از خدا

از همه

دیگه دنبال من نیایید وگرنه آتش تون می زنم

که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم!


حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم


جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم


جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم

تا حریفان دغا را به جهان کم بینم


سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم


بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم


سینه تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم


من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر

این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم


بنده آصف عهدم دلم از راه مبر

که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم


بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهرآیینم


حافظم

این شعر را خیلی دوست دارم سال ها وقتی از خلق زده می شدم و آسیب می دیدم این غزل را می خوانم درسته که الان دلم مکدر شده به خاطر یک سری اتفاقات اما من پاکش می کنم اما اونایی که اومدن و خواستند خرابم کنند بد رسوا میشن یه جایی بد می خورن حتی اگه من ببخشم حتی اگه کینه ها از دلم پاک بشه تازه فقط با من این کار رو نکردن شیوه و روششون با همه این طوره دیگه بدتر دیگه بدتر 
مواظب باشید آه مظلوم نگیردتون
حوصله ی گذاشتن برچسب ندارم
دیگه حوصله ی نوشتنم ندارم
من رو از شوق و ذوق انداختید
من رو از عشق و دوست داشتن انداختید
باعث شدید فکر کنم آیا این آدم ها اصلا ارزشش رو دارن؟!
ارزش فداکاری رو درک می کنن؟
ارزش عشق و محبت رو؟!
ارزش راستی و رو بودن؟!
انگار کژی و ناراستی ارزشمندتر شده در این جامعه؟!
کسی برای عشق و محبت حرمت قائل نیست؟!
دوستی که وجود نداره
دوستان گرگند در لباس میش!
فداکاری برای این آدم ها بی عقلی نیست؟!
خودتون بودید جای من این فکر رو نمی کردید؟!

دوست داشتم بنویسم

دوست داشتم بنویسم  و آنچه می دانم را انتقال دهم

اما می خواهم بگویم از من انتظار زیادی نداشته باشید

من تمام عمرم را پای چیزی گذاشتم که امروزه هوادار کمی دارد

کاری که بلدم این است که تجربیاتم و دانسته هایم را در این موضوع انتقال بدهم.

اگر به خواهم در کاری وارد شوم که دانشی در آن ندارم هم به خودم خیانت کردم هم به دیگران!

اگر لاف بزنم که چنین و چنان می کنم بعد از عهده اش بر نیایم دیگر کسی حتی به آنچه می توانم انجام دهم هم اعتماد نمی کند!

آری من اعتماد به نفس کافی ندارم

من می نویسم در مورد موضوعاتی که به آن ها مسلط هستم برای همان اندک انسان هایی که علاقمندند و بقیه مختارند آن طور که می خواهند زندگی کنند.

لطفا مرا نیز اجازه دهید به اختیار خودم زندگی کنم

ممنونم

برای مردم، برای پروردگار مردم

همه ی ما می دانیم روزی دهنده خداست،

خواه این روزی مادی و دنیوی باشد

خواه این روزی معنوی و روحانی باشد

هیچ کس نمی تواند راه روزی مردم را که خداوند برایشان مقدر کرده است را ببندد که اگر کسی این کار را کند خداوند از محل دیگری روزی خلقش را می رساند.

خداوند هیچ وقت بنده ی مومن و فرمانبردار خود را تنها و ناامید نمی گذارد.

غذای جسم، غذای روان و غذای روح انسان می رسد به شرط این که انسان نیز طالب آن باشد.

به قول معروف از تو حرکت و از خدا برکت!

اگر کنج خانه بنشینیم و ماتم بگیریم و حسرت بخوریم و افسوس بخوریم و ناله کنیم و آه بکشیم و فکر و خیال کنیم هیچ دری به رویمان باز نمی شود.

بزرگان می گویند اگر از راهی می روی و بن بست و در بسته می خوری به خاطر این است که اشتباه می روی بر گرد و راه ها و درهای دیگر را امتحان کن.

گاهی هم خدا نمی دهد برای این که به او نزدیک تر شوی و خودش هم راهنمایی ات می کند که چگونه نزدیک شوی وقتی نزدیک شدی آن وقت غافلگیرت می کند چیزی به تو می دهد فراتر از آن چه خودت می خواستی.

پروردگار با مرامی داریم اصولا شیوه ی پرورشش این گونه است امتحان و پاداش، هر چه بیشتر دوستت داشته باشد امتحانش سخت تر و متقابلا پاداشش ارزشمندتر.

هر کس کار بدی کند به اندازه ی همان بدی مجازات خواهد شد و هر کس کار نیکی کند بی اندازه پاداش خواهد گرفت زیرا ما با سرچشمه ی نعمت ها و خوبی ها سر و کار داریم و برای او اصلا سخت نیست نیکی را با نیکی جبران کند بلکه از آن جایی که می خواهد نکوترین باشد پس نیکی را با بی اندازه نیکی جبران می کند فقط نیت و قلب انسان مهم است که کار نیک را صرفا برای رضای خدا و از روی محبت به خدا انجام دهد.

خداوند خود حافظ و پشتیبان ماست.

خداوندا نیکی ما را پاداشی ده که خودت می دانی برای ما بهترین است نه آنچه ما گمان می کنیم برای ما خوب است و روزیمان کن آنچه خیر و صلاحمان در آن است.

آمین یارب العالمین


غروب دل گرفته ایست

غروب دل گرفته ایست!

آسمان خاکستری روشن است

آسمان دلش از چه گرفته است؟

از دست من که دست از دنیا بر نمی دارم؟!

از دست من که تمام روز خوابم؟!

از دست من که حوصله ی هیچ کاری ندارم؟!

از دست من که نافرمانی خدا را می کنم؟!

از دست من؟!

واقعا از دست من؟!

نمی دانم جوگیر شدم!

یا گیر کرده ام روی مسائل اجتماع؟!

همیشه دغدغه ام بود

چند سال پیش که پا نهادم در این راه اصلا فکر نمی کردم این طور درگیر شوم؟!

و اصلا فکر نمی کردم نور قلبم را از دست دهم

واقعا شکست خوردم

واقعا خراب کردم

البته نمی شود گفت کاملا 

در جاهایی هم موفق بودم

اما بدون دانش در راهی پا نهادم که بس پیچیده و صعب بود

فکر نمی کردم این طور باشد

الان هم می خواهم بکشم بیرون از این داستان ها

چون کار من چیز دیگریست

از مردم ایران عذر می خواهم اگر بیخودی امیدوارشان کردم

اگر دچار افکار خیالی بودم و به زبان آوردم و ذهنشان را درگیر کردم

اگر اشتباه کردم

اگر در مقابله با ترفندهای سیاستمداران من هم حیله کردم

اگر آن قدر بینش و عقل نداشتم که درست تدبیر کنم

اگر توهین و بی احترامی کردم به خصوص به جنس مذکر

اگر از راه تعادل خارج شدم

اگر ناخواسته باورهای مرسوم جغرافیایی و قومی یا مذهبی را تبلیغ کردم

اگر یک زن قوی ام که باعث می شوم شما احساس حقارت کنید

و اگرهایی که الان به یاد نمی آورم

مرا ببخشید که به خدا قول دادم اما الان زیرش مانده ام

خدا مرا ببخشد که از سر احساس و خوشحالی قول هایی بدون فکر به او می دهم که بعد از پسش بر نمی آیم

من سرپرست خوبی برای مردم این دیار نبودم

من هدایتگر خوبی برای مردم نبودم

من نتوانستم کاری کنم که اولیای خدا از هر دین و مذهب دوباره در چشم مردم بزرگ شوند

من نتوانستم پیشینه ی معنوی این دیار را آن طور که باید بین مردم بیاورم بلکه فقط ظاهر آن نزد مردم رفت و از باطن و مفهوم آن بی خبر ماندند

می خواستم مردم کتاب خوان شوند که آگاهی ها بالا رود اما کتاب کالای لوکس شد!

می خواستم بین مردم صلح باشد بیشتر درگیری شد

می خواستم آدم ها شروع به تغییر خود کنند تا شرایط تغییر یابد تبدیل به یک دکان شد

نمی دانم کار از کجا خرابست

شاید هم چون یک نفر بودم و آن ها یک لشکر این طور شد

به هر حال دل آسمان گرفته است به خاطر ما

من سعی می کنم خوب تر باشم

سنجیده تر حرف بزنم

سکوت پیشه کنم

ان شاالله که همه چیز درست می شود

به یاری همدیگر