باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

سخن آخر

در زمانی که ما بچه بودیم بهمون می گفتند از خودگذشتگی کنید و به خاطر دیگران پا رو خودتون بگذارید اما این حرف یه دروغ بزرگ بود!

از دیروز حالم خوب شده چون پام رو از رو خودم برداشتم، دیگه نه بحران دارم نه دنبال معنای زندگی هستم، دارم مثل آدم زندگی می کنم و نفس می کشم و لذت میبرم، دیگه فکر کردن زیادم هم خود به خود حل شده و ذهنم آروم شده!

شما یا خیلی نادانید یا خیلی کثافت هستید که این چیزها رو به بچه ها یاد می دید فقط این نبوده چیزهای اشتباهی که تلویزیون چه داخلی چه خارجی یاد ما داده ولی من فحشتون نمیدم شما بی ارزش تر از اون هستید که بهتون فحش داده بشه، شما پشگلی بیش نیستید!

دیروز روی کانال مسیحی یه عکس بود یک پا داشت یک آدم رو له می کرد شما کاری کردید که ما خودمون با خودمون این کار رو بکنیم اسمشو گذاشتید گذشت و به ریش ما خندیدید آیه ای که اون کانال مسیحی گذاشته بود این بود : هر که ظلم بکارد همان را درو خواهد کرد و قدرتش در هم خواهد شکست!

در لحظه زندگی کردن و مدیتیشن و هزار تا کوفت و زهر مار هم که به عنوان راهکار به خورد ما دادید همه ش الکیه، سعی و تلاش بیخوده!

منم بد بشم!

واقعا دارم فکر می کنم منم بد بشم! چند وقته اتفاقاتی میفته که که من رو مجاب می کنه منم بد بشم!؟

فقط تنها چیزی که هست نمی خوام خودم رو به پلیدی آغشته کنم، یه عمر سالم زندگی کردم حالا یهو بیام همه چیز رو زیر و رو کنم؟! به خاطر چی؟ به خاطر اینکه بقیه بدند؟ بقیه به درک واصل میشند! آخرش بد می بینند! دست بالای دست بسیاره!؟ هر کسی هر جولونی که می خواد بده آخرش میره به جهنم!

من برم جهنم که اونا حق من رو می خورن؟! به درک!؟ من نمیرم جهنم! نمیرم جهنم که اونا بسوزن! بیشتر بسوزن! زبون درازی!

اما با مشت های گره کرده ی خودم چی کار کنم؟! این انرژی ها توم هست! الان نمی دونید چقدر راحت شدم این نامه های لعنت رو نوشتم!؟ گریه گریه گریه!؟ نمی خوام این جوری باشم اما زور طبیعت بیشتره!؟ گریه!؟

خواب چپر چلاق

دیشب خوابای چپر چلاق دیدم خیلی چرت و پرت بود!

فالیباف و نوه امام و انسیه خزعلی و این قماش داشتن میرفتن مکه، بعد به منم گفتن باهاشون برو اما بعد اونا گفتن من نفوذی هستم و لازم نیست باهاشون برم منم گفتم چه خوب اصلا نخواستم چه بهتر!؟

اعصابم خرد کردن تو خواب، از صبح دلم می خواد پاچه بگیرم با همه دعوا کنم، دو نفر رو که لعنت کردم، ما رو چه به دین عیسی مسیح؟!

واقعا در این جور مواقع می فهمی این پیامبرا و اماما چقدر مرد بودند ما که سر انگشتشون هم نمیشیم اما ادعا و مدعا از سر و رومون می باره!؟

حال و احوال

سلام بچه ها چطورید؟

روز خوبی رو داشتید؟

راستی سمیرا جون تو هم مثل من کار نمی کنی روزهاتو چطوری می گذرونی؟

گیل پیشی مثل اینکه امروز رفته سر کار، امیدوارم موفق باشه!

محیا جان به گیل پیشی سر میزنه اما به من نه!؟

عمه اقدس که سرش شلوغه، برای اونم آرزوی موفقیت می کنم!

غزه جنگه، قراره صلح بشه، امیدوارم بشه!

امیدوارم سیاستمدارها اوضاع رو سامون بدند و کار دست آدم های کاربلد و پاک بیفته!

هوا سرد شده! بخاری روشن کردیم!

راهی که به این میوه فروشی میره خیلی شلوغه، پر از گدا و دست فروش و زباله گرده!

با خودم گفتم از این به بعد کوچه های پشتی برم خرید، جلو چشم نیازمندان دست پر نباشم!

کمک که نمی تونم بهشون کنم حداقل داغ دلشون رو تازه نکنم، خدا رو خوش نمیاد!

اوضاع خیلی خرابه، آب گل آلوده و یه عده در حال ماهی گرفتن هستند و جالبه مردم هم هنوز بهشون اعتماد می کنند و میرن دنبالشون!؟

در عجبم از این دنیا!؟ :/

دلم میخواد حرف بزنم!

دلم میخواد حرف بزنم اما نمی دونم از چی بگم؟!

صبحانه خوردم ولی دلم یه صبحانه ی خاص و مفصل میخواد، همین جوری دورهمی هوس کردم البته حوصله ندارم تهیه ش کنم و از خودم دریغش می کنم! خخخخ!

دیشب از لحاظ روانی نمی دونم چرا قاطی کرده بودم! چند تا آهنگ داشتم گوش می دادم هنوزم تو سرمه! زانیار!

امروز خرید میوه و سبزی داریم، دیروزم رفتم خرید کردم خوش گذشت، میوه فروشی خیلی خوبه، حس میوه ها و سبزی های رنگارنگ روح آدم رو تازه می کنه!

یکی دلم می خواسته تو لوازم تحریری کار کنم یکی میوه فروشی و یکی هم روسری فروشی فقط من اعصاب مصاب ندارم مشتری دو تا سوال بپرسه از دستش عصبانی میشم! خخخخ!

هوا امروز ابری و سرده، فکر کنم بارونم اومده تو این هوا تنبلیم میاد برم بیرون ولی خرید سوپرمارکتم داریم، ساعتای 10 میرم الان زوده!

یه سری پادکست مسیحی پیدا کردم مال موسسه ی دلهایمان احیا کن، خوبن آگاهی بخش هستند، ما در دنیایی عجیبی زندگی می کنیم تشخیص حق و حقیقت خیلی سخته ولی من دلم رو زدم به دریا و مسیحی شدم، با چند تا خواهر و برادر مسیحی هم در ارتباطم، خارجن!

من سال ها مرید عرفان اسلامی بودم اما با مطالعات چند سال اخیرم فهمیدم این عرفان اسلامی خیلی تحت تاثیر عیسی مسیح هست، همون طور که به نظر میاد تحت تاثیر زرتشتی و دین های هندی هست!

یه کتاب چند سال پیش می خوندم، نظرات فلاسفه مختلف رو نوشته بود بعد نقدشم نوشته بود، خیلی جالب بود که در بیشتر موارد به نظر من هم نظرات فیلسوفه درست بود هم نقدش، یعنی استدلالش منطقی بود و حرفاش با عقل جور در می اومد اما نقدشم همین طور بود بعد من اونجا به عقل خودم شک کردم چطور ممکنه هم نظرات فیلسوف درست باشه هم نقدش؟! برای همین میگم تشخیص حق و حقیقت سخته و من هنوز تو این مشکل موندم!؟ هنوزم درگیرشم!؟

بنابراین چون یه عمر با عقل خودم پیش رفتم و هزار جور اتفاق برام افتاده می خوام این بار با عقل مسیح پیش برم، خداوند راهنماییم کنه البته نه اینکه خدا راهنماییم نکرده باشه نه اما خودم رو سپردم به دستان عیسی مسیح و خدا و روح القدس، اگر کورم بینایم کنند!؟

خوب خیلی چرت و پرت گفتم، برم دیگه، خواهشی که دارم اینه که گیر ندید که چرا مسیحی شدید چون مرغ من یه پا داره و الان تشخیصم این بوده که این کار رو بکنم!؟ خخخخخخ!