باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

عشق

در قدیم که جامعه سنتی بود هر کسی جرئت نمی کرد ادعای عاشقی کند و یا کسی عاشق نمی شد یا اگر می شد واقعا عاشق بود.

اما در زمانه ی ما روابط دختر و پسر به نحوی شده است که حتی هوس ها نام عشق می گیرند و این یعنی مرگ عشق.

ما در زمانه ای زندگی می کنیم که معنی خیلی چیزها از دست رفته است و نمی دانم چطور قرار است به شکل سابق برگردد شاید هم قرار شکل تازه ای به خود بگیرد! شکلی در ذهن هیچ کدام از ما نمی گنجد!

من عاشق شدم تا دیوانگی رفته ام خانه نشین شده ام از همه آدم ها به دور شده ام این راه، راه بی بازگشت است. یا باید پا درش نگذاری یا تا آخرش بروی!

نمایش دین

چرا مسلمانان این قدر علاقمند هستند که دین خود را به نمایش بگذارند؟ در صورتی که به بنیادی ترین اصول دین عمل نمی کنند؟

برای مثال قطر در مراسم افتتاحیه جام جهانی قرآن پخش می کند اما در زمان ساخت همان استادیوم کارگران مرده اند ! آدم یاد بردگان کشته شده در ساخت اهرام مصر می افتد!؟

خیلی زشت است یکی بیاید ظاهر را این طور بیاراید اما در باطن هیچ نداشته باشد! با این کارها آبروی قرآن برده می شود. شاید هم فکر می کنید با این کارها گناهانتان را می توانید بپوشانید!

چند روز پیش روی وبلاگی مطلبی خواندم از قول یک عالم مسلمان که با خواندن نماز قضای مرده ها امرار معاش می کرده است و من کامنت نوشتم که نماز خواندن جای دیگری مثل این است که یک نفر را بفرستی سر کلاس و امتحان جای خودت تا مدرک بگیری! بعد یادم افتاد در ایران خیلی ها این گونه مدرک می گیرند یا با تقلب های دیگر، پروژه و پایان نامه یشان را می دهند دیگران برایشان انجام دهند گویا تقلب در جامعه ی بسیار باب بوده و هست!؟

چطور در جامعه ای که این قدر به مقدسات اهمیت داده می شود این چیز ها دیده می شود؟! چرا این قدر برای دیگران آن هم فقط در حد حفظ ظاهر زندگی می کنیم؟!

آری ما مردم خاورمیانه که بیشترمان خود را مسلمان می دانیم تو خالی هستیم! از مذهب فقط دکورش را فهمیده ایم از تمدن غربی فقط دکورش را می بینیم تازه ادعاهای بزرگی داریم که آن هم به دلیل تو خالی بودنمان است.

خدا ناباوران و خدا باوران

از زمانی که دینی بوده است و مردمی بوده اند که به خدا اعتقاد داشتند و می خواستند راه کمال را در پیش بگیرند عده ای هم بودند که جلوی آن ها را بگیرند در واقع سنگ محک ایمان مومنین بودند.

اگر مومنین در مقابل خدا ناباوران قرار نمی گرفتند هیچ گاه از لحاظ ایمان و عقل و اخلاق رشد نمی کردند خدا ناباوران نردبان خدا باوران هستند.

اگر ما خود را در دایره ی افرادی قرار دهیم که هم فکر خودمان هستند و در تقابل با افکار دیگر قرار نگیریم در یک جهان بسته قرار می گیریم درست است که امنیت داریم اما مدام یک دور می زنیم.

افرادی در قدیم اعتقاد داشتند اگر به سفر بروند و دنیا دیده شوند بینش به دست می آورند و پخته می شوند و می توانند حقیقت را بیابند یکی از این افراد سعدی شیرازی بوده است.

افرادی دیگر بر این عقیده بودند حقیقت در خانه مان و زیر گوشمان است بینش و پختگی را می توان در شهر و دیار خود با مطالعه کتاب های مختلف به دست آورد یکی از این افراد حافظ شیرازی بوده است.

من دور از وطن بودن را تجربه کردم (منظورم مشهد است) و عاقبت دیدم در شهر خودم می توانم بهترین تجربیات را داشته باشم گویی تجربه زندگی در شهرهای دیگر هم خود کلاس درسی بود.

چه در مدرسه، چه در دانشگاه، چه در محل کار، در مشهد یا شهر دیگر افرادی را دیدم خدا ناباور اما با شخصیت با اخلاق، خدا ناباور و بی اخلاق، خداباور و غیر مذهبی اما با شخصیت و با اخلاق، مذهبی و با شخصیت و بااخلاق، به ظاهر مذهبی اما بی اخلاق و فاسد، دانشمند و فاسد، بی سواد و بی اخلاق، دانشمند و با شخصیت و با اخلاق و معتدل و .... اگر بخواهم بگویم زیاد است.

می بینید که همه جور آدمی بوده اند گاهی گول ظاهر آدم ها را می خوری، گاهی آدم ها نقطه سقوطت می شوند، گاهی آدم ها نقطه ی پرتابت می شوند، گاهی زمینت می زنند، گاهی کمکت می کنند این زندگیست همیشه همین طور بوده است.

کسی نمی تواند با کتک زدن و اجبار کسی را مسلمان کند البته می تواند منافق بسازد، ریاکار و ظاهر ساز بسازد اما مسلمانی هنر است باید یک راه پر پیچ و خم بروی از خامی به پختگی برسی از نادانی به دانایی، از خودخواهی به رهایی از خویشتن و ...

اگر خداناباوران و حتی منافقین نباشند نمی توان رشد کرد آن ها مثل چکش و تیشه به جانت می افتند و امتحانت می کنند به تردید می اندازندت خلاصه بیچاره ا ت می کنند باید هم همین طور باشد کسی که ادعای مسلمانی دارد باید هر سختی را به جان بخرد بجنگد، زخمی شود، تا پای مرگ برود، بی پناهی بکشد و اگر باز مسلمان ماند یعنی واقعا اسلام آورده است.

این را هم بگویم جنگیدن و زخمی شدن در جامعه امروزی فرق کرده است دیگر جنگ در میدان نبرد نیست جنگ در بطن زندگیست. اگر خداناباوران نباشند خداباوران با که بجنگند؟!

بعد از تمام جنگیدن ها هم باید یاد بگیری در صلح باشی با تمام موجودات و انسانها، چه خداباور چه خداناباور چه منافق چه ...

کسی قرار نیست تایید دیگری را بکند یا دیگران را رد کند دیگران اگر بخواهند در سوراخ و زیرزمین می روند آنچه می خواهند انجام می دهند دور از انتظامات، دور از دوربین ها پس همان که خداوند در سوره ی کافرون به پیامبرش یاد می دهد هر کس به آیین خودش. با زور و وحشت کسی مسلمان نشده و نخواهد شد.

این روزها، جنگ

متاسفانه دیشب در مهاباد حکومت نظامی بوده است

گویا وضعیت خیلی بد است و از مردم شهرهای دیگر خواسته شده است امروز یکشنبه 29 آبان به خیابان بیایند.

حکومت ایران می خواهد به کردستان عراق حمله کند و ترکیه به کردستان عراق و سوریه حمله کرده است.

خاورمیانه ی خونین، آرام نمی گیرد جنگ و نزاع یک روز این طرف است یک روز آن طرف، به بهانه ی مذهب، قومیت، ملیت، دین و ...

چرا تعصب و جزم اندیشی داریم و آن را خوب و درست می دانیم؟! به متعصب بودن خود افتخار می کنیم، به شیعه بودن خود به سنی بودن خود

متاسفانه حکومت ها هم به جای اینکه رواداری و مدارا را بین مردم فرهنگ سازی کنند تعصب را ترویج می دهند.

اما آدم ها باید خود آگاه باشند و در دام نیفتند چرا آدم ها حاضرند سینه سپر کنند و برای تعصب هایشان جانشان را و همه چیزشان بدهند؟!

می دانید تعصب روی مذهب یا قوم به اندازه ی تعصب روی تیم فوتبال مسخره و خنده دار است. تیم فوتبال را مگر خودمان نساخته ایم مگر تیم فوتبال بازیکن ندارد مگر ستاره ندارد؟ مذهب هم همین ها را دارد.

مذهب برای این به وجود آمده است که زندگی ما را بهتر کند تا شیوه ای باشد برای بهتر زیستن و ساختن آخرت و شناخت خداوند، نه بهانه ای برای جنگ و جدال و قتل و کشتار

نمی دانم متعصبین متوجه نمی شوند یا نمی خواهند متوجه شوند چون این بسیار واضح است نگذارید بازیچه دست شوید.

 اگر چشم وا کنیم و از دنیای تنگ اعتقادات بیرون آییم دنیا را زیباتر خواهیم دید. دنیایی که در آن همه انسانیم و همه از روح خداوندی سرشته ایم.

می دانم وقتی از ابتدا در ذهن انسان این دسته بندی ها و گروه بندی ها شکل گرفته باشد سخت است تا ازشان بیرون بیاییم اما بدانید دسته بندی کردن و گروه بندی کردن انسان ها از فتنه های شیطان است برای افکندن جدایی و درست کردن نزاع بین آدمیان. این کلام عیسی مسیح است.

اگر تاریخ یهودیان را نگاه بیندازیم جنگ هایی که آن ها با هم داشته اند بسیار شبیه جنگ های امروزه مسلمانان است در نتیجه منجی فرستاده شد تا یهودیان را از اختلاف نجات دهد که حضرت عیسی مسیح بود اما یهودیان باز هم ایمان نیاورده و حتی او را کشتند ( به نقل از انجیل ).

این روزها، خشونت

متاسفانه چیزی که این روزها شاهدش هستیم بالا گرفتن خشونت از طرف حکومت و معترضان است!

هر دو طرف می خواهند جمعیتی که خاکستری نام گرفته اند یعنی قشری که تا الان خود را وارد معرکه نکرده اند به آن ها بپیوندند اما با روشی که پیش گرفته اند بیشتر طرفدارهای خود را از دست می دهند.

متاسفانه خبرهای زیادی از فوت شدگان که به شیوه ی ناراحت کننده ای هم کشته شده اند در شبکه های اجتماعی منتشر می شود.

کار به جایی رسیده است که دو طرف می خواهند انتقام کشته شدگانشان را از هم بگیرند و به هیچ چیز جز انتقام فکر نمی کنند.

معترضین با شعارهای زیبا به خیابان آمدند و از ما خواستند به آن ها بپیوندیم گفتند هیچ کار نکنید فقط در خیابان حضور داشته باشید اما این حضور مفهومش این است که ما با کارهای شما موافق هستیم.

عده ای معتقد هستند کسانی می توانند این حکومت جنایتکار را برچینند که از خود این حکومت بیشتر خشونت و جنایت کنند اما به نظر من نمی شود چنین حکمی داد لزوما این طور نیست.

متاسفانه معترضین از کس یا گروهی هدایت نمی شوند و بهشان جهت داده نمی شود در نتیجه اگر بینشان افراد نادرستی باشد دست به کارهای بدی خواهند زد که به اسم تمام معترضین نوشته می شود.

معترضین فراموش کردند که حکم دفاع مشروع دارند نه حکم حمله و خشونت یا انتقام. مگر نمی خواهید عدالت را پیاده کنید چطور آدم ها را بدون دادگاه مجازات می کنید؟!

حرف زدن با حکومت هم که فایده ای ندارد هر چه بیشتر حرف می زنی اعمال آن ها بدتر می شود!؟

می دانم کسی برای حرف من تره هم خرد نمی کند اما من حرف خودم را می زنم شاید روی تعداد معدودی افراد اثر بگذارد!