قلبم زخمیست!
درد می گیرد
اما چرا؟!
چه اتفاقی افتاده است؟!
تو از دست من دلخور هستی؟!
تو را رنجاندم؟!
یا خودم خودم را رنجاندم؟!
خودم به قلبم بی اعتنایی کردم؟!
به آزادی اش
به شوق پروازش
به آرزوهایش
قلبم را در حصار گذاشتم تا از گزند دیگران حفظش کنم
نمی دانستم این باعث آزارش خواهد شد
و حال خودم هم نیز بد خواهد شد
قلبی که مهر نورزد دیگر قلب نیست
خاصیت و شادابی خودش را از دست می دهد
قلب من اینک گشوده شده است
جاری می شوم
دریا می شوم
چراغی تابان
تو نیز مرا دریاب