متاسفانه بیشتر آهنگ ها از عشق می گویند در کانال های تلگرامم که هستم باز هم متن و شعر از عشق می گذارند و خوب آدم هوایی می شود!؟
ولی عشق چیز بیخودی هست به خصوص به جنس مخالف، همه ش الکیه بزرگترین ضربه هاتو از عشق و اون فرد که مثلا عاشقش شدی می خوری حالا روانشناسان کلی حرف واسه این مورد زدن ولی تو هیچ آهنگ و فیلم و سریالی اینا رو نمیگن بعضی رمان ها و شعرها که در کتاب ها یافت میشند از لطمات عشق گفتند وگرنه همه اون بخش قشنگش رو بولد می کنند!؟
بگذریم، داروهای طب سنتی بهم ساخته و داره حالم رو بهتر می کنه دکتر گفت با پلو، سماق بخورم توی یوتیوب هم دیده بودم سماق چربی و قند خون رو پایین میاره، فقط می تونم بگم احساس خوبی دارم داروی گیاهی کبد و کلیه هم برام تجویز کردن و همین طور رفع بلغم ولی یه جوری هم هستم توضیحش سخته!؟
خواهر کوچکم هم برای ادامه تحصیل رفت اون ور آب، دیشب خواب اون و بابام و اون یکی خواهرم رو دیدم هر عضو خانواده که نیست من خوابش رو می بینم!؟ امروز یه کوچولو با خواهر کوچیکه چت کردم حالش خوبه و نظری در مورد اون ور آب نداشت!؟
من فقط می خواستم درد و رنجی که خودم کشیدم بقیه نکشن!
نمی دونستم یه بخشی از درد و رنج تقصیر رفتار خودمه!؟
و حالا در جامعه هم همون اتفاقات و ظلم ها را می بینم!
منم چه می دونستم منم کارهایی که کردم رو از بقیه و تلویزیون یاد گرفته بودم! به اون ها واکنش دیگه ای نشون می دادن!؟
از شستشوی مغزی هایی که بهمون داده بودن این بود که جلوی ظالم وایسیم!؟
و من همیشه از بچگی سعی کردم جلوی کسایی که به خودم یا دیگران ظلم می کنند وایسم!؟
اما همیشه اون ظالمه یه راه بدتر پیدا کرده که ظلمش رو بیشتر کنه!؟
چون طبق تفکر سنتی که دارن که اونا از بزرگ ترهاشون حرف شنوی داشتن حالا هم توقع دارن ما به حرفشون گوش کنیم و چشم بسته بگیم چشم!؟
اگر این کار رو نکنیم و جلوشون وایسیم به خودشون حق میدن ما رو مجازات کنن و فشار رو رومون بیشتر کنن تا تسلیم فرمایشاتشون بشیم!؟
من نمی دونم واقعا آدم های بدی هستند یا فقط احمق و نادان و خودخواهن اصلا نمی دونم به کی میگن آدم بد!؟
من فقط نمی خواستم این طور بشه!؟
کاری که نباید میشد شده و حالا من ماندم و اینکه چی کار کنم!؟
از یک طرف می خوام برم دنبال کار خودم، از یک طرف باید کمک کنم این وضع عوض بشه چون من دخیل بودم در به وجود اومدنش و نمی تونم ول کنم برم احساس مسئولیت می کنم!؟
از طرفی این قدر ظلم می کنند که تنها راهش اینه که بکشینشون و من آدم کشتن کسی نیستم، من تا حالا تو گوش کسی هم نزدم و این کارها رو اشتباه می دونم!؟
پس حالا چه کار کنم؟!
باور کنید من از رنج آدم ها رنج می برم به خصوص اینکه مسبب آن رنج نیز باشم!
امروزه باورهای مذهبی کمرنگ شده است مثلا خیلی ها روابط جنسی خارج ازدواج دارند یا مشروب می خورند و گل می کشند قبلا این طوری بود که این آدم ها را مجازات می کردند اما مثلا غیبت کننده را کسی کارش نداشت یا مثلا فحش دادن کلاس داشت هنوزم خیلی ها فحش آبدار می دهند فکر می کنند خیلی باحال هستند!
من از نوجوانی یاد گرفته ام با آدم هایی که در مسیر مذهب نیستند نگردم چه آنکه دوست پسر دارد چه آنکه مشروب می خورد و گل می کشد چه آنکه غیبت می کند یا فحش می دهد اگر مجبور باشم روابطم را سطحی با این اشخاص نگه می دارم چون خواهی نخواهی آدم از همنشینش تاثیر می گیرد!
مثلا چند سال پیش از سر تنهایی با یک خانمی دوست شدم که باعث شد خیلی کارهای غیراخلاقی در زمان حرف زدن با او انجام دهم و آخر دوستی با او هم من شده بودم از همان آدم های غیبت کننده و فحش آبداردهنده یعنی از این کارها لذت می بردم هنوز هم در خلوت خودم بعد از دو سال که ارتباط نداریم به دیگران فحش می دهم و دلم خنک می شود و البته از مسیر خودم هم دور افتادم و نمی دانم چگونه این عادت را ترک کنم! اول سال با آن خانم صحبت کردم می گفت پارتی می رود و مشروب می خورد و سیگار می کشد من هم دیگر بهش گفتم خیلی عوض شدی و نمی شناسمت واقعا هم همین طور بود و دنبالش نرفتم به اندازه ی کافی گمراه شده ام او می خواهد چنین باشد خوب باشد زندگی خودش است اما من نمی خواهم گرفتار مشروب و سیگار شوم!؟
اگر می خواهیم رستگار شویم و در معنویت پیشرفت کنیم یک سری قواعد را باید رعایت کنیم و با اهل دنیا نگردیم وگرنه خودمان اهل دنیا می گردیم و از خودمان و خدایمان دور دور می گردیم!
من چند وقته که پی بردم در بچگی توسط تلویزیون داخلی شستشوی مغزی شدم حتی والدینم که انقلابی بودن و خودشون جزو شستشوی مغزی داده شده ها بودن ما بچه ها را شستشوی مغزی دادند و این قدر فشار رومون آوردن که بعضی هامون ضد دین شد و من هم رفتم چسبیدم به عرفان!
نکته ی جالبش اینه که من در تعجبم که آقای خمینی با تحصیلات حوزوی چگونه چنین کاری کرده احتمالا دست هایی پشت پرده هستند که روحیه ی ایرانی رو خیلی خوب می شناسند و به روانشناسی و جامعه شناسی مسلط هستند!
حالا وقتی آگاه شدیم شستشوی مغزی شدیم لازم است که بیاییم و به باورهایمان شک کنیم ببینیم کدامشان درست است یعنی تجربه ثابت کرده درست است و کدامشان نادرست است و زندگی بهمان ثابت کرده اشتباه هستند من تا اینجایش را رفتم هنوز نظام باور خودم را خلق نکردم اگر بفهمم چی درست است و با عقل و منطق جور در می آید و تجربه هم درستی اش را نشان می دهد حتما اینجا بیان می کنم!
امروز در مورد خشم و عصبانیت تحقیق کردم دو تا کلیپ از دکتر هلاکویی رو هم دیدم، می دونید من امتحان کردم هر چقدرم خشمت رو بریزی بیرون حالت خوب نمیشه! کلاس یوگا که می رفتم یه حرکت بود مثل چکش واسه خالی کردن خشم اما من همون جا هم خجالت میکشیدم صدامو ببرم بالا و خشمم رو نشون بدم کلا من تجربه ی خوبی ندارم از احساساتم رو نشون دادن حتی همین جا درک نشدم و فهمیده نشدم حتی پیش مشاور می رفتم نمی فهمیدمم باید کلی توضیح می دادم شاید درک بشم!