باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

سوالات بنیادی

من نرفته برگشتم!

گفتن بنویس


تا حالا فکر کردید چرا خدا که می تونست یک دفعه اون چیزی که می خواد رو بیافرینه چرا این کار رو نکرد؟ 

چرا زمان و مکان درست کرد؟ 

چرا گیتی به این بزرگی رو خلق کرد؟ که زمین توش هیچه؟ 

چرا گیتی به این بزرگی رو از ذره های بنیادی درست کرد که خیلی خیلی کوچک هستند؟

چرا بیشتر کائنات رو جوری درست کرده که چشم انسان نمی تونه ببینه احتیاج به دستگاه داره برای دیدن؟! چه در حد ریزش چه بزرگش؟!

واقعا ما توی کیهان به این بزرگی تنها موجودیم؟! 

چرا دنیا که برنامه ریزی شده است از اول و آخرش نوشته شده پس اختیار چیه؟ پس بهشت و جهنم چه معنی میده؟ پس چطور  فرمول های احتمالات ریاضی به درستی کار می کنه؟!

چرا این قدر سختش کرده؟!

اصلا این همه آدم که در طول تاریخ بودن بیشترشونم به فکر تعالی نبودن به چه درد خدا می خوردن؟!

دلش می خواسته کارگردانی کنه؟ یا بازی شطرنجه؟ شایدم سیمز هست!؟

الان این سوال های من کفر حساب میشه؟! میان منو می گیرن اعدام می کنن؟!

آخه این همه سوال؟!

این همه عجایب؟!

شما بودید احساس پوچی نمی کردید؟!

از طرفی شما دچار شگفتی نمی شوید؟!

هم تحسین برانگیزه

هم سوال برانگیزه

هم باعث کفر میشه

هم باعث ایمان میشه

هم باعث امید میشه

هم ناامیدت می کنه

دوست داری شیرجه بزنی به عمق

و هم دوست داری پرواز کنی به اوج


اما بیشتر ما فکر نمی کنن به این ها دنبال زندگی روزمره هستند

اوه یه عالم مشغله دارن وقت ندارن به این چیزا فکر کنن

بعضیا هم براشون مهمه خوش بگذرونن، لذت ببرن

این ها البته از خودشون غافل شدن!

دنیا رو آدم های غافل می چرخونن!

پیر که میشن تازه می فهمن زندگی نکردن! زندگیشون مثل باد رفت!

سوال اینجاست:

از کجا آمده ام، آمدن بهر چه بود

به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم