باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

تنها راهش پذیرشه!

رفتم خبرنامه هام رو چک کردم دیگه فقط چند تا وبلاگ شعر و عرفان رو دنبال می کنم و عضویتم رو در وبلاگ های بقیه دوستان لغو کردم!

واقعا چند تا شعر در وبلاگ ها بود خوندم حالم خوب شد!

واقعا چرا شعر معجزه می کنه و حال رو خوب می کنه؟!

البته روی یکی از وبلاگ ها شعر غمگین بود اتفاقا شرح حال آدم های این روزگار!

وقتی فکرشو می کنی می بینی تو هم خوب تر از اون ها نبودی!

تو هم با حرفات و زبونت دیگران رو خیلی آزار دادی!

چمونه این کار رو می کنیم؟!

آدم فکر می کنه درد درونش تسکین پیدا می کنه اگه فلان حرف رو بزنه واقعیت اینه!

اما نه خودت آروم میگیری نه اون طرف با این حرفا ادب میشه!؟

به جای فکر کردن به این که حالا که با من این جوری کردند  پدر اینو درمیارم پدر اونو درمیارم!

باید بپذیری خیلی سخته اما بپذیری رها میشی!

بپذیری که فقط رو رفتار خودت کنترل داری نه دیگران!

بپذیری که اینجا جایی هست که مردم اختیار دارند بهم بدی کنند همون طور که بهم خوبی می کنند!

چطور وقتی بهت خوبی می کنن خوشحال میشی نمی گی این چرا به من خوبی کرد؟!

خوب دلش خواسته خوبی کنه!

یه موقع هم دلش می خواد بدی کنه!

همیشه که نمیشه من توقع داشته باشم بقیه بهم خوبی کنند!

منفعتشون نیست آقا جون منفعتشون نیست خانم جون!

در مورد داستان های مرگبار این روزها هم باید آدم بپذیره!

مرگ هم بخشی از زندگیه!

چرا از تولد خوشحال میشیم اما از مرگ ناراحت؟!

چرا بچه موقع تولد گریه می کنه اما مرده آروم و ساکته؟!

اتفاقا اشتباه فهمیدیم انگار!؟

این دنیاست که نحسه اومدن بهش گریه داره و رفتن ازش خوشحال کننده!

مشکل اینه که ما با حافظه ی پاک شده میایم به دنیا!؟

بی خبریم!؟

این خبرهای دنیا که خبر نیست!؟

آخوند شدم!

ولی اینجا زندانه، اینو می دونم!

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله سه‌شنبه 2 خرداد 1402 ساعت 14:00 http://golneveshteshgh.blogsky.com

رو رفتار خودتم گاهی کنترول نداری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.