باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

تله پاتی

من نمی دونم این چیه که بین ماست اسمش تله پاتیه یا حسمونه یا همه ش خیالات منه اما این تجربه رو یه دفعه دیگه داشتم، اون موقع فکر می کردم خیاله اما حالا که می بینم، می بینم بی ربط نیست!؟

خلاصه که انگار تو جان منو می خوای! من می فهمم منظورت چیه ولی بخوام جانمو بهت بدم تو باید خدای من بشی و خوب خیلی باید زحمت بکشی که خدای من بشی!؟

ولی خودمم دلم می خواد یه خدای زنده داشته باشم، یه خدای هی و حاضر، می تونی مثل خدا باشی؟! شایدم باید بالاتر از خدا باشی!؟ منظورم رو که می گیری؟!

تو باهوشی منظور منو میگیری، من چند وقته خنگ شدم منظور تو رو نمی گیرم! خخخخ!؟

نظرات 2 + ارسال نظر
محیا جمعه 10 شهریور 1402 ساعت 11:14

چقدر من نامفهوم مینویسم

اونی باید بگیره میگیره!

محیا پنج‌شنبه 9 شهریور 1402 ساعت 17:55

ی چیز بگم من میخونمت اما پون هضم نمیکنم چیزی نمینویسم... تو تنها کسی هستی این روزها کنارم ازت متشکرم

مرسی که می خونی
مرسی که هستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد