باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

یک ماجرای واقعی

یه آقایی در فضای مجازی برام تعریف می کرد، عاشق یه خانمی بوده اما از قضا خانم عاشق پسر داییش بوده و این آقا خبر نداشته!

پسر دایی و خانم تصمیم می گیرند روز ازدواج این آقا با خانم، یک تصادف ترتیب بدند و هر سه بمیرند، و این طور میشه آن دو نفر در دم می میرند اما آقای از همه جا بی خبر زنده می مونه و چند سالی ویلچری میشه و نمی دونم از کجا بهش خبرها میرسه و هنوز که هنوزه نمی تونه اون دو نفر رو ببخشه!؟

باورتون میشه؟! خودش یه فیلمه!؟ داستان های عجیب و غریب زیاده!؟

نظرات 4 + ارسال نظر
محیا سه‌شنبه 14 شهریور 1402 ساعت 17:51

چه احمق با زندگی یکی بازی کردن

واقعا دیوونه بودند!؟

فاضله سه‌شنبه 14 شهریور 1402 ساعت 14:17 http://1000-va2harf.blogsky.com

چه تلخ

کوهنورد سه‌شنبه 14 شهریور 1402 ساعت 13:25 http://1kouhnavard.blogsky.com

واقعیت داره؟

آقاهه تعریف کرد
به نظر نمی اومد دروغ بگه!

یه مرد سه‌شنبه 14 شهریور 1402 ساعت 12:50 http://Whiteshadow.blogsky.com

مریض بودند؟ خوب می رفتند سر خونه و زندگی شون

والا چه می دونم
نگفت داستان چی بوده که خانمه و پسر داییه رو نمی ذاشتن با هم ازدواج کنند!؟
منم نپرسیدم!؟ حالش بد بود اینا رو می گفت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.