یه آقایی در فضای مجازی برام تعریف می کرد، عاشق یه خانمی بوده اما از قضا خانم عاشق پسر داییش بوده و این آقا خبر نداشته!
پسر دایی و خانم تصمیم می گیرند روز ازدواج این آقا با خانم، یک تصادف ترتیب بدند و هر سه بمیرند، و این طور میشه آن دو نفر در دم می میرند اما آقای از همه جا بی خبر زنده می مونه و چند سالی ویلچری میشه و نمی دونم از کجا بهش خبرها میرسه و هنوز که هنوزه نمی تونه اون دو نفر رو ببخشه!؟
باورتون میشه؟! خودش یه فیلمه!؟ داستان های عجیب و غریب زیاده!؟
چه احمق با زندگی یکی بازی کردن
واقعا دیوونه بودند!؟
چه تلخ
واقعیت داره؟
آقاهه تعریف کرد
به نظر نمی اومد دروغ بگه!
مریض بودند؟ خوب می رفتند سر خونه و زندگی شون
والا چه می دونم
نگفت داستان چی بوده که خانمه و پسر داییه رو نمی ذاشتن با هم ازدواج کنند!؟
منم نپرسیدم!؟ حالش بد بود اینا رو می گفت