باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ماجرای عاشقانه

اون روز که رفتم دکتر زنان، برام آزمایش و سونوگرافی داپلر نوشتن، منم اصلا حوصله ندارم این کارها را انجام بدم تازه کلی پولم بدم آخرش بگن که همه چیز نرماله و از اعصابته!؟

برای همین خودم رفتم قرص ضد بارداری از داروخونه گرفتم سه تا ورق، که سه ماه بخورم ببینم هورمونام تنظیم میشه یا نه!؟

مامانم که میگه از پیش خودت دکتری نکن ولی من دیشب اولین قرص رو خوردم و در کمال تعجب حالم رو خیلی خوب کرد!؟

حس خیلی خوبی از دیشب دارم حالا من همیشه این جور قرصا رو می خوردم اعصابم بهم می ریخت این دفعه شادمانم و تازه دیگه دلم یه زندگی آروم و بی دغدغه نمی خواد بلکه یه زندگی پر ماجرا می خوام فکر کنم برگشتم به تنظیمات کارخانه!؟ واقعا همه چیز هورمونه!؟

دیشب که دلم می خواست دوباره عاشق بشم ولی هنوز مغزم پیش عشق سابقه، کلید کرده روش ولشم نمی کنه!؟ الان با خودتون میگید این خوله!؟ خوب هر کی یه جور خوله منم این جور خولم دیگه!؟ خخخخخخ

ولی در عجبم از این قرص فسقلی، ولی شایدم اثر روان خودمه، آخه دکترا میگن گاهی دارونما هم به کسی میدن حالش خوب میشه، همه ش اثر تلقین و این حرفاست!؟ به هر حال خیلی خوبم!؟ شکر

بعدنوشت: الان دیگه دلم عشق سابقم رو نمی خواد!؟ اینا همه ش هوا و هوسه، گویا من خیلی هوسبازم، اصلا بهتره ازدواج نکنم آخرش به عشقم خیانت می کنم!؟ خخخخخ

خاک بر سرم می خندم!؟

ولی واقعا دلم نمی خوادش، کلا نمی دونم چی می خوام، الان هیچی نمی خوام!؟

بعدنوشت:

الان دلم یه زندگی خوب می خواد!؟

دیروز گفتم بی آرزو شدم می دونستم حالم موقتیه!؟

خاک وچوکم!؟ من آدم نمیشم!؟ خخخخخ

بعدنوشت بعدی:

الان دلم می خواد دهن مهن یه عده رو سرویس کنم، خودتون می دونید کیا!؟

کلا فکر کنم خود بزرگ بین شدم باز!؟

اصلا ماجرای عاشقانه هم نمی خوام!؟

بعدنوشت بعدبعدی:

الان هم ناز و گوگولی شدم!؟

دلم می خواد برای خودم باشم، هر کار راحتم انجام بدم!؟

بعدنوشت بعدترین:

الانم خلقم اومد پایین!؟

کلی آب با قرص های ظهرم خوردم، دلم درد گرفت!؟

خخخخخ، یکی نیست بگه مجبوری!؟ خخخخخ

روز نوشت با طعم سیب زمینی

امشب شام سیب زمینی پخته گذاشتم!

ناهار نخوردم!

غذا داریم اما سنگینه، نمی خوام!؟

خودم زین پس برای خودم ناز می کنم!

ناز می کشم!

لوس بازی درمیارم!

خخخخخخ

دیشبم سیب زمینی پخته خوردم!

به نظرتون سیب زمینی پخته با سس گوجه خوشمزه میشه؟

امتحان می کنم!

**********

امروز به یکی از دوستان بعد از چند ماه زنگ زدم!

یک ساعت و چهل دقیقه حرف زدیم!

البته ایشون بیشتر حرف زد!

دلش پر بود!

ماجراها داشتند!

من که همه ش تو خونه بودم!

اتفاقی نیفتاده بگم!

**********

امروز رفتم رو سایت دکترم وقت ویزیت بگیرم!

اما نشد هر تاریخی زدم گفت پره!

منم رفتم داروخونه برای سی روز داروهامو گرفتم!

حالا دیرتر میرم!

حالم که ثابته!

داروهامم مشخص!

**********

بچه ها نمی دونم چرا کم می نویسن!

دل و دماغ ندارن!

منم دل و دماغ ندارم اما میام یه چیزی میگم!

برای خالی نبودن عریضه!

**********

امروز همه ش پشتم و کمرم درد می کرد!

از آخر خوابیدم به پشت روی زمین واسه چند دقیقه!

انرژی های منفی خالی شد!

امیدوارم امشب خوب بخوابم!

یک ماجرای واقعی

یه آقایی در فضای مجازی برام تعریف می کرد، عاشق یه خانمی بوده اما از قضا خانم عاشق پسر داییش بوده و این آقا خبر نداشته!

پسر دایی و خانم تصمیم می گیرند روز ازدواج این آقا با خانم، یک تصادف ترتیب بدند و هر سه بمیرند، و این طور میشه آن دو نفر در دم می میرند اما آقای از همه جا بی خبر زنده می مونه و چند سالی ویلچری میشه و نمی دونم از کجا بهش خبرها میرسه و هنوز که هنوزه نمی تونه اون دو نفر رو ببخشه!؟

باورتون میشه؟! خودش یه فیلمه!؟ داستان های عجیب و غریب زیاده!؟