وقتی می بینم خیلی از آدم ها علی رقم سختی ها و درد و رنج ها موفق شدند و هستند، با خودم میگم شاید من آدم خوبی نبودم یا شاید درست فکر نمی کنم، شایدم به اندازه ی کافی تلاش نکردم و پشتکار نداشتم، درست هست که بخشیش شانسه اما چرا شانس من این طوری هست؟ من رو می بره بالا بعد میاره پایین! نه اون بالا رفتنم و با اون قدرت و شدت حقم بوده نه این پایین افتادنم با این شدت و قدرت حقم!؟
نمی دونم چرا این طور میشه، شاید چون وقتی شانس میارم و بالا میرم از خدا دور میشم و کارهای خلاف اخلاق و اشتباه و گناه می کنم خوب خدا هم خشمش می گیره ولی آخه چرا این طوری می زنه من رو زمین؟! من بنده ی خوبی نیستم، خدا هر بار بخشیده و من دوباره کارهای بد کردم، دست خودم نیست وقتی تو موقعیت قرار می گیرم و طرفم می بینم هر کار دوست داره می کنه عصبانی میشم و از جلوش درمیام، اونم در جواب کله پام می کنه اما دیگه من حاضر نیستم ازش انتقام بگیرم، می ذارم میرم!
نمی دونم چه گیری تو ناخودآگاه من هست که می خوام آدما رو ادب کنم، ادبم نمیشند بلکه بدتر میشند، همیشه همین طوره، آدم ها باید دلشون بخواد تغییر کنن، من نمی تونم زورشون کنم یا مجبورشون کنم، در اکثر مواقع هم آدم ها خودشون رو بی ایراد می دونند و تازه میگن ایراد از توست البته از خودشیفتگیشونه!؟
خلاصه که خیلی مایوسم از خودم، از آدم ها، از دنیا ولی من باز این موقعیت رو داشتم یه موفقیت هایی داشته باشم اما خیلی ها همین شانس رو هم ندارند، حسرت چیزی رو می کشند که من بهش رسیدم و فهمیدم چیز خاصی نیست و ولش کردم!
به آدم هاش چیکار داری خود حرم خوبه من با وجود اینکه بسیار از حرم بانان توبیخ شدم ولی خود اون حس سبکی بودن تو حرم رو دوست دارم
پول برای خرج کردنه عزیزم
ببین لزومی نداره حتما ذکر بگی، کارهای دیگه هم میشه کرد، مثلا من اکثر اوقات وقتی بخوام غذا بخورم، قبلش یه حمد و توحید میخونم، تقدیم می کنم به اموات، یا یه دعایی می کنم قبلش، مثلا فلان آدم مشکلش حل بشه، یا دعا واسه خودم. یا وقتی ظرف میشوری یا جارو می کشی یا هر کاری ثوابشو تقدیم کن به یه آدمی که بهش مدیونی، اگه به خانواده مثلا چای دادی، ثوابشو ببقش به یکی دیگه، من از اینکارا هم گاهی می کنم، شاید از ذکر گفتن راحتتر باشه. ذکر لازم نیست طولانی باشه، من اکثرا یه توحید میخونم برای اون آدما ولی هر روز انجام میدم



شاید خودت ایده های بهتری داشته باشی اصلا 


اون جوری که دو تا کار با هم انجام بدم و زیر لب یه چیزی بگم که اصلا نمی تونم تمرکزم کلا روی یه کار می تونه باشه


می دونی من یه بغضی دارم تو گلوم تازگی بدترم شده بعد از این حالتم خشمگینم میشم برای همین دهنم رو باز نمی کنم!
حالا یه کاری می کنیم هر روز حوصله داشتم و راه گلوم گشوده تر بود انجام میدم هر روز مثل امروز دمق بودم انجام نمی دم دیگه
دلنوشته ی زیبایی بود

مرسی سمیرا جونم


کتابم می خونم چشمی می خونم نمازم یواش می خونم اما برای ذکر باید گلو تکون بخوره تا اون اثر رو بذاره هر چند این بیشتر برای آقایونه و خانم ها می تونن زیر لب بگن اما یک جا نشستن به مدت طولانی هم برام سخت هست دیروز هی بلند شدم یه کاری کردم هی نشستم بقیه لیست رو گفتم به نظر تو دختر خوش فکر من چه کار کنم؟
سمیرا من دیروز برای ده یازده نفر ذکر گفتم امروز نوبت یه سری دیگه ست اما اصلا کاری نیست ازش لذت ببرم کلا من آدمی نیستم خیلی حرف بزنم عادت ندارم از این حنجره استفاده کنم یه جورایی تنبلیم میاد
سلام،
بعضی اهداف بزرگ هستن و رسیدن بهشون خیلی سخته و شاید واقعا ما هیچ وقت نتونیم بهشون برسیم،
اما بقیه ی اهداف رو می شه بهشون رسید، اگرچه آرووم آرووم، اما شدنیه.
این نقد کردن خودمون و متوجه شدن به اینکه نقاط ضعف و قوتمون چی بوده، خیلی خوبه، به شرطی که کارهای مثبتون رو هم ببینیم و نقدمون منصفانه باشه.
سلام آقای بابایی

ممنونم که می خونین
آره من بلند پروازم و همین طور کمالگرا، رو این حساب هر کاری هم بکنم به چشمم نمیاد
آره باید نقاد بود بیشتر از همه به سمت خودت وگرنه پیشرفت نمی کنی اما خوب انصاف هنوز دقیقا دستم نیومده چی انصافه، قبول دارم من با خودم یه کم بی رحمم عادتمه
کاش بتونی در لحظه زندگی کنی نه عقب گرد کنی نه جلوتر فکر کنی. فقط به خودت فکر کنب نه به دیگران
الان تو مشهدی ما دوست داریم بیاییم نمیتونیم. استفاده کن گاهی برو حرم.تو خیابون سجاد برو خرید های خفن کن.
واقعا با این همه دغدغه مگه میشه در لحظه بود!؟
پول خرج کردن رو که دوست ندارم بهم عذاب وجدان میده ولخرجی
حرمم اهلش نیستم آدمای اونجا با گروه خونی من نمی خونن