باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

پرسیدن چرا و چگونه اتفاقات هستی!

گاهی سوالاتی در ذهن ما نقش می بندد مثلا چرا فلان اتفاق افتاد؟ یا چرا من باید در این کشور به دنیا می آمدم؟ یا جبر است یا اختیار است؟ و یا ...

اولا این سوالات جواب مشخصی ندارند و ذهن هم نمی تواند هندلشان کند زیادی فکر کردن به این سوالات انسان را به مرز دیوانگی می برد!

دوما به عنوان یک یکتاپرست ما باید تسلیم باشیم البته تسلیم آنچه که نمی توانیم تغییرش دهیم، اگر به خداوند ایمان و اعتماد داریم می دانیم آنچه که هست برای من بهترین است و لازم است به حکمت خداوند شک نکنیم، چون او می داند چه برای من خوب است و چه بد، مثل کودکی که به مادر خود اطمینان دارد و خود را به آغوش  امن او می سپارد!

سوما چون و چرا کردن و چگونه گفتن فقط ذهنمان را مشغول می کند در صورتیکه ما می توانیم در همان زمان کارهایی بکنیم که مفیدتر باشند، می دانم این حرف چندان عاقلانه نیست اما عقل جوابگوی تمام سوالات ما نیست، یعنی عقل من که این طور است شاید عقل شما فرق داشته باشد نمی دانم!

وقتتان را نگیرم فقط تجربه به من گفته است همه چیز این عالم معقول نیست، گاهی عقل کم می آورد در نتیجه گاهی لازم است کنارش گذاشت!

نظرات 2 + ارسال نظر
محیا شنبه 4 آذر 1402 ساعت 13:36

گفته میشه خودمون انتخاب کردیم

آره در دین های ابراهیمی میگن قبل به دنیا اومدن یه دور زندگیت رو بهت نشون دادن و خودت قبول کردی بیای به این دنیا، پدر و مادرت، کشورت، نژادت و ... و همه ی این ها انتخاب خودته!

سمیرا شنبه 4 آذر 1402 ساعت 13:14

به نظرم تمام صحبت هات درسته، وقتی نمیشه چیزی رو تغییر داد، باید تسلیم اراده خداوند بود، چون به قول شما، با چون و چرا کاری جلو نمیره

دقیقا مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.