من فقط می خواستم درد و رنجی که خودم کشیدم بقیه نکشن!
نمی دونستم یه بخشی از درد و رنج تقصیر رفتار خودمه!؟
و حالا در جامعه هم همون اتفاقات و ظلم ها را می بینم!
منم چه می دونستم منم کارهایی که کردم رو از بقیه و تلویزیون یاد گرفته بودم! به اون ها واکنش دیگه ای نشون می دادن!؟
از شستشوی مغزی هایی که بهمون داده بودن این بود که جلوی ظالم وایسیم!؟
و من همیشه از بچگی سعی کردم جلوی کسایی که به خودم یا دیگران ظلم می کنند وایسم!؟
اما همیشه اون ظالمه یه راه بدتر پیدا کرده که ظلمش رو بیشتر کنه!؟
چون طبق تفکر سنتی که دارن که اونا از بزرگ ترهاشون حرف شنوی داشتن حالا هم توقع دارن ما به حرفشون گوش کنیم و چشم بسته بگیم چشم!؟
اگر این کار رو نکنیم و جلوشون وایسیم به خودشون حق میدن ما رو مجازات کنن و فشار رو رومون بیشتر کنن تا تسلیم فرمایشاتشون بشیم!؟
من نمی دونم واقعا آدم های بدی هستند یا فقط احمق و نادان و خودخواهن اصلا نمی دونم به کی میگن آدم بد!؟
من فقط نمی خواستم این طور بشه!؟
کاری که نباید میشد شده و حالا من ماندم و اینکه چی کار کنم!؟
از یک طرف می خوام برم دنبال کار خودم، از یک طرف باید کمک کنم این وضع عوض بشه چون من دخیل بودم در به وجود اومدنش و نمی تونم ول کنم برم احساس مسئولیت می کنم!؟
از طرفی این قدر ظلم می کنند که تنها راهش اینه که بکشینشون و من آدم کشتن کسی نیستم، من تا حالا تو گوش کسی هم نزدم و این کارها رو اشتباه می دونم!؟
پس حالا چه کار کنم؟!
باور کنید من از رنج آدم ها رنج می برم به خصوص اینکه مسبب آن رنج نیز باشم!