من یه دفعه روی وبلاگم مردم این دوره و زمونه رو قضاوت کردم و گفتم فلانن و بهمانن از اون موقع دیگه نمی تونم عاشق باشم!؟
چرا همیشه کاری می کنم که برای خودم و دیگران بدبختی بیافرینم!؟ چرا جلوی این زبون و طعنه هاش رو نمی تونم بگیرم!؟
واقعیت اینه که من این چند سال از طرف آدم ها واکنش خاصی ندیدم اما اومدم نسبت به گذشته ای که با آدم ها داشتم قضاوت کردم و عمل کردم و برای خودم محکوم کردم و حالا امروز که از بامداد بیدار بودم و تو تاریکی در تختم بودم دیدم خودم خیلی آدم وحشتناک تری هستم و خبرم نداشتم فکر می کردم خوبم و می گفتم مردم چرا با من این جوری هستند!؟
من قرار بود جرم بخش و عیب پوش باشم ولی هر جرم و عیبی دیدم رو جار زدم خیلی کارم خراب شده!؟ نمی دونم انتقام چی رو دارم می گیرم!؟ چرا ماها با هم این جوری شدیم!؟
من می خوام عاشق باشم، می خوام از نو شروع کنم، لطفا منو ببخشید می دونم دلتون از من تیره شده ولی خواهش می کنم حلالم کنید، بیاید با هم دنیا رو عوض کنیم از این زندانی که برای هم ساختیم بیایم بیرون، قفس ها رو بشکنیم، به جای قضاوت کردن و نفرت از هم، به هم عشق بدیم!؟ دیر میشه!؟
سلام و هزاران درود



وای دوران عاشقی دوران پر تنش و استرسی هستش ان شالله که عاشق بشید پس
خیلی خیلی از لطفتون ممنونم که وبلاگم سر زدین
سلام از بنده
سخته ولی می چسبه
ممنونم
مستدام باشید