باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

معنویت و آیین

امروز با دوستی حرف می زدم گفت باید تمام قالب های ذهنی و شرطی شدگی ها را که از گذشته داشته ای کنار بگذاری حتی باورها و عقاید دینی را!؟

تجربه ی من به من می گوید بعضی ها سال ها نماز شب و مستحب خواندند و روزه ها گرفته اند اما همین اندازه که من در معنویت پیشرفت کردم پیشرفت نکردند به قولی باید کشش طرف باری تعالی باشد نه کوشش!؟

الان هم من هر چند وقت یک بار نماز می خوانم ولی رشته پاره نمی شود بارها خواسته ام دوباره متدین شوم اما اراده اش را ندارم اراده ی هیچ کاری را ندارم جز مراقبه روی ذهنم که خیلی انرژی می برد!؟

فکر می کنم حرف دوستم درست است شاید در مراحل ابتدایی معنویت لازم باشد از الگویی تبعیت کنی اما وقتی به یک حدی رسیدی دیگر باید راه خودت را پیدا کنی

 البته این را باید اعتراف کنم با درگیر شدن در مسائل سیاسی و اجتماعی و البته حرف زدن زیاد از حد با یکی از دوستان سابق و همین نماز نخواندن ها قلبم شعله اش سرد شده است و نمی دانم چه باید بکنم تا شعله ور شوم توبه زیاد کرده ام همان عنایت و کشش نیست!

می دانید از شما چه پنهان چند سال پیش هوا برم داشت که دیگر انتخاب شده ام و دیگر در مشتم است اما قافیه را باختم!؟

خدا یا مرا ببخش!

اگر کوتاهی کردم!

اگر مغرور شدم!

من هر جا بروم و سرگرم هر چه بشوم دوباره بر می گردم خانه ات!

من کفتر جلدتم!

مرا از خودت نران!

هر چقدر برانی من بیشتر بر می گردم!

تو تنها غذای روح و جان منی!

غلط کردم!

فکر کردم تو خوشحال می شوی!

نمی خواستم ناراحتت کنم!

مرا ببخش!

دیگر تکرار نمی شود!

دیگر دام دیگران نمی افتم!

من فقط مال توام!

تنها تو!

تو یگانه!

تو یکتا!

تو بی همتا!

تو دوست داشتنی!

دوستم داشته باش!

از من روی بر نگردان!

من فقط تو را دارم!

تو هستی منی!

هستی من باش!

هست می شوم اگر تو هستی من باشی!

باش فقط تو باش!

عین حقیقتی!

عین شفقتی!

عین رافتی!

عین آتشی!

عین نوری!

عین دریایی!

عین هستی هستی!

تو بی همتایی!

تو یگانه ای!

از زیر خروارها خاک پیدایت کردم!

دوباره گمم نکن!

گم بشوم دیوانه می شوم!

تو هستی که دل من گرم است!

گرمای دلمی!

نور جانمی!

حلاوت کلاممی!

نرو!؟

نرو!؟