امروز تکه هایی از کتاب بیشعوری که خیلی معروف هست رو در جستجوی گوگل خوندم، جدیدا میرم در گوگل عباراتی که ازشون توضیحات بیشتر می خوام رو در گوگل سرچ می کنم و میرم قسمت تصویر و کلی عکس نوشته از شبکه های اجتماعی و وب سایت های مختلف مرتبط با اون عبارت برام میاد که به درد بخورن، آگاهی نسبی میدن!
حالا داشتم از تکه های کتاب بیشعوری می گفتم،مفهوم اون بیشعوری که در این کتاب میگه با بیشعوری که از بچگی به ما یاد داده بودن مقداری فرق داشت طبق این کتاب اگر بخوایم نگاه کنیم اکثر آدم ها بیشعورن!؟ حتی خود من و با لحنی که نویسنده و مترجم انتخاب کردن حتی خودشون!؟ میگن این کتاب جزو کتاب های روانشناسی زرده!؟ به نظرم فقط آدم ها رو محکوم می کرد و برچسب میزد که این کار خلاف روانشناسی حرفه ای هست!؟
این چند وقت که نبودم رفتم کانال و گروه زرتشتی در تلگرام پیدا کردم، کتاب خود زرتشت رو دارم می خونم و تا جایی که من فهمیدم عرفان اسلامی ایرانی تحت تاثیر زرتشت هست کتابش اسمش گاتها هست و واقعا وقتی می خونم حالم رو خوب می کنه و البته چون یک دنیای جدید و فلسفه و طرز فکر جدید داره ذهنم و فکرم داره تغییر می کنه ولی از خود پیروان زرتشتی چندان خوشم نیومد حس خوب ازشون نگرفتم، یه عده شون که تو کار مسخره کردن ادیان دیگه بودن!؟ امروز کتابش رو نخوندم هنوز!؟
قرآنم خیلی وقته رسیدم به سوره ی مومنون ولی همون صفحه ی اولش رو که می خونی که صفات مومن رو گفته، من نگاه می کنم می بینم هیچ کدومش رو ندارم! آخه وقتی همه چی خوبه عمل کردن به دستورات دینی آسونه ولی وقتی که شرایط سخت میشه است که اگر بتونی دستورات دینی رو رعایت کنی کار شاقی کردی و واقعا ثابت کردی ایمانداری و من با عرض شرمندگی در بازی زندگی و ایمان رفوزه شدم و حالا نمی دونم باید چه کار کنم!؟ خیلی هم بد و راحت باختم می دونید!؟ دیگه آدم شرم داره تو روی خدا نگاه کنه و ادعایی بکنه!؟ واقعا از اولش هیچی نبودم از سر جهل و خودپرستی فکر می کردم آدم خاصیم!؟ هی!؟
شاید بگید با خودت مهربون باش و این حرفا!؟ خوب من از بچگی بی رحمانه قضاوت شدم و این رفته در مغزم و خودم هم بهش عادت دارم و طوریم نمیشه!؟ تازه این چند وقت این قدر فحش جنسی هم خوردم که دیگه برام خنده دارن و ناراحتم نمی کنه!؟ تازه خودمم بد دهن شدم و فحش جنسی میدم که خیلی زشته می دونم ولی سرویس کردن دهن آدمهای بی تربیت حال میده، تازه فهمیدم!؟
کلا روزگار این طوریه که اگر بگی من خیلی فلانم مثل فلانیا نیستم اه اه اونا فلانن، همچین می چرخه که سر خودت بیاد و خودت به همون عیب مبتلا بشی!؟ خلاصه دیگران رو قضاوت کنی و محکوم کنی برای خودت بده، آخرش دین و ایمونتم از دست میدی!؟
بعدنوشت: راستی اینو می دونم شرمنده بودن از گناه و ناامید شدن از لطف خدا خودش گناهه اما چه کنم نمی تونم خودم رو ببخشم، خیلی خطا کردم، اون هم در حالی که فکر می کردم دارم کار درستی می کنم!؟ هم به خودم ظلم کردم هم دیگران!؟
بعدنوشت بعدی: یک کم در مورد بخشش خود جستجو کردم، میگه انتقادگر درون و خشم درونی نسبت به خودم رو باید رها کنم و البته اشتباهاتم رو جبران کنم ولی من چند سال پیش یه اشتباهاتی داشتم و گفتم اون موقع جوون و بی تجربه بودم و مثلا خودم با روش عرفان های مدرن خواستم اشتباهاتم رو جبران کنم ولی بازم اشتباه کردم و شد اشتباه روی اشتباه و حالا نمی دونم باید چطور جمعش کرد!؟ آخه اگر قرار باشه این جوری کنم که نمیشه!؟ آیا من خنگم؟ یا بدتر از اون به قول این کتابه بیشعورم و خودم خبر ندارم!؟ واااااای!؟ البته من یه کم دیوونه ام ولی نمی دونم چقدر از اشتباهاتم رو می تونم بگذارم پای دیوونگیم!؟ :/
نوشته های وبلاگ مونپارناس واقعا دلم رو سوزوند ای کاش مددکاری اجتماعی می خوندم البته من بی اعصابم، رفتم پیش خانواده های فقیر اما اونا فکر کردند من گنج دارم و هی ازم چیزای گنده گنده خواستن و من هم که دیدم این قدر بی جنبه ان نسبت به قشر فقیر یه حس بدی پیدا کردم!
گاهی فکر می کنم بهتره اینا فقیر باشند چون هر کدومشون تو این حکومت به مال و منالی رسیدن خیلی خودشون رو گم کردن و زیاده روی کردن، انگار چشماشون خیلی گرسنه است!
از طرفی حق هر کسی هست یه رفاه حداقلی داشته باشه حکومت ما هم دیوونه است یا این قدر امتیاز به آدما میده که نمی دونن چی کار کنن باهاش یا همچین می زنه تو سر و کمر آدما که انگار قصاص قبل از جنایتشون می کنه!
حالا این وسط خیلی ها این شرایط رو دیدن و بی دین شدند یا بدتر بی خدا شدن، ولی شاهکار همینه که تو شرایط سخت با خدا بمونی ! تازه از مادیات و رفاه زیادم آدم بی خدا میشه تازه این خطرناک تره ولی همون طور که وقتی فقر رو می بینی با خودت میگی پس خدا کو؟! وقتی یک گل قشنگ رو می بینی قلبت و ذهنت گواهی میده خدایی هست، تجربه ی من اینه که وقتی سیاهی های دنیا رو دیدید و به وجود خدا شک کردید برید زیبایی های دنیا رو ببینید تا شکتون برطرف بشه و امیدوار بشید که خدایی هست البته گاهی دنیا خیلی سیاه میشه و هیچ امیدی نیست اما همون جاست که اگر در ایمان پایدار بمونیم روشنایی میاد و عجایب دنیا رو می بینیم!
بعدم من رسیدم به اینکه این دنیا پایدار نیست مثل برقی خوشی به ناخوشی و ناخوشی به خوشی تبدیل میشه، غریزه و نفس انسان اونو میکشه سمت دنیا ، این خیلی طبیعیه ولی انسانی که زیبایی گل رو لمس کرده می دونه چیزی فراتر از این ها هست!
یه چیز دیگه که خیلی مهمه لازم هست تو جو آدم های غافل و غرزن قرار نگیرید شستوی مغزیتون میدن اگر هیچ آدمی رو پیدا نمی کنید برید سراغ کتاب های آدم های وارسته تا ذهنتون از عالم تیره و تار دربیاد و زیبایی ها و روشنایی های عالم رو ببینه!
بعدنوشت: رفتم عکسای بچه های گرسنه و فقیر رو دیدم، واقعا ناراحت کننده ست درد گرسنگی خیلی بده، من الان بیشتر از ده سال هست همه ش گرسنه میشم و دکترها هم تشخیص نمیدن از چیه منم خسته میشم از گرسنگی میرم همه ش یه چیزی می خورم و هر روز چاق تر از دیروز میشم!؟ تازه من همه ش تشنه هم هستم اینو برعکس کردم اصلا آب نمی خورم البته جدیدا گرسنه که میشم میرم کلی آب می خورم، بدنم قاطی کرده!
بعدنوشت بعدی: یه جا نوشته بود در جایی که یک نفر داره گرسنگی می کشه یعنی یک نفر دیگه پول اضافه بدست آورده بعضیا این جوری تعبیر می کنن که پولدارا حق فقرا رو خوردن اما اگر توجه کنید تمام پیامبرا تو خانواده های طبقه متوسط به بالا رشد کردن حالا بگذریم که بعد همه پولاشون رو بذل و بخشش کردن و فقیر شدن ولی همیشه بازم دستشون به دهنشون میرسیده، یه علت که بعضیا فقیرن چون پول هاشون رو حروم و حرس می کنند مثلا من تو همون خانواده ها دیدم هی نوشابه می خوردن بعد دندوناشون خراب میشد خوب وقتی که پولت کمه چرا هی نوشابه می خوری که دندوناتم خراب بشه!؟ به نظرم خیلی ها که فقر دارن فرهنگ درستی ندارن و تربیت درست نشدند حالا باز میگین خوب خیلی از پولدارا هم تربیت درست نشدند درسته اما اگر به بدبختی بخورن نمیرن یقه ی فقرا بگیرن اما فقرا همیشه به پولدارا عذاب وجدان میدن که بهشون کمک کنن، من که از همون بچگی هیچ وقت لذت پولداری رو نکشیدم چون همیشه یکی پیدا میشد زل می زد بهم، منم احساس شرم و خجالت می کردم که من دارم و اون نداره، چند موردم بوده اومدن بهم بدی کردن از حسودیشون، الانم هر وقت میرم بیرون یه زباله گرد یا دست فروش می بینم یه دلیلی که نمیرم بیرون اینه که با این ها مواجه نشم چون دیگه حسم به این آدما خراب شده، یه زمانی دلم براشون می سوخت الان میدونم پر رو و هفت خطن، رو پیدا کنن منم می خورن!
امروز از صبح که بیدار شدم خیلی خوابم می اومد! هنوزم خوابم میاد!؟ بعد از صبحونه با گوشی آهنگ بی کلام گذاشتم و روی مبل چرت زدم! بعد که بیدار شدم پشتم درد می کرد یه مشت و مال می خواست اما خودم ماساژش دادم بهتر شد!
ظهر به مناسبت اربعین برامون شله آوردن این غذا سنگینه و به من نمی سازه من فقط یه ظرف کوچیک خوردم روش هم نوشابه کوکا و چای خوردم ولی الان دل دردم البته خفیفه!
کربلا چه شلوغه؟! فیلماشو تو تلویزیون دیدم!
مالک تلگرامم گرفتن!؟ این قدر که کانال غیراخلاقی تلگرام داره، تازه اتهام های دیگه هم بهش زدن! همستر و داگز که لیست نشد مردم به پول برسن! رمز ارزها هم که سقوط کرده بودن دیروز اوج گرفتن!؟
واقعا چه دنیایی ساختن، به مردم گفتن بیاین پیش پرداخت بدید ماشین قرعه کشی می کنیم کلی پول جمع شده!؟ بعد چرا مردم ایران می نالن که پول ندارن و گرسنه ان؟! چه کمدی تلخی شده اوضاع مملکت!
بگذریم، عزاداری هاتون و نذری هاتون قبول، اینا همه ش بهانه است که دل ها به خدا و به هم نزدیک بشه، من که خیلی بد شدم اصلا حوصله ی دینداری ندارم حتی وسوسه شدم از دین برگردم، نمی دونم چمه، دلم سنگ شده انگار!؟
بعدنوشت: امروز همه ش خوابالود بودم الانم می خوام برم آهنگ گوش بدم و بخوابم! دل دردمم تقریبا خوب شد! خیلی هم فکر کردم به کامنت ها! ممنون کامنت می گذارید و بهم کمک می کنید!
دیشب خواب های پر مسئله دیدم!
بابام و خواهرام بودن!
یه ساختمون آتش گرفته بود!
بعد که رفتیم توش آتشی نبود!؟
یه سری آدم غریبه اونجا زندگی می کردند!
گفتگوهای عجیبی بینمان رد و بدل شد!
یادم نمونده!
خواب دوستای راهنماییم رو هم دیدم!
از وقتی بیدار شدم خواب آلودم!
کمرم درد می کنه!
نمی دونم چمه دوست دارم جیغ بکشم!
رفتم تو حیاط نفس عمیق کشیدم!
دادم زدم!
گلم بو کردم!
توت هم خوردم!
الانم چای نبات با عرق نعناع خوردم!
گفتم شاید دستگاه گوارشم مشکل داره!
مدیتیشن هم کردم بیشتر می خواستم ناله کنم!
فکر کنم دیگه لازمه مشروب و مواد بزنم!؟
**************
دیروز با یکی از دوستای کارشناسیم چت کردم!
دچار بحران میانسالی شده بود!
شوهر داره و دو تا پسر!
دیگه از مشکلاتش گفت!
منم تا جایی که می دونستم راهنماییش کردم!
دیروز روز خوبی بود!
بهش میگم احساس پیری می کنم!
میگه خنده به این قشنگی و صورت به این شادابی داری چرا این جوری میگی؟!
گفتم درونیه ظاهرم نشون نمیده!
همین الان ظاهرم خوبه اما درونم جنگه!
دیروز نوشتم آدم ها به اون بدی نیستند که من فکر می کنم!
خواب دیدم که نشون می داد آدما بدند!؟
الانم حالم بده چون که ناخودآگاهم زورش بیشتره و می خواد منو بیشتر تو لاک خودم ببره!؟
ازتون عذر می خوام اگر امیدوارتون کردم اما درگیر خودمم!
من فقط موندم تنهایی چه کار کنم!؟
وقتم رو چه جوری پر کنم!؟
دیروز گفتم دین به عالم معنا میده!
واقعا فکر کنم باید برم دنبال دین!
اون چیزی که درونم می خواد همینه!
فلسفه و روانشناسی و کامپیوتر و انواع علوم فقط کنجکاویم رو بر می انگیزه و برام هیجان آوره!
اما اینا برای جوانی بود!
الان که دیگه میانسالم مطالب دینی بهم آرامش میده!
همین صحیفه ی سجادیه که دارم می خونم لا به لای دعاهاش تفسیر قرآن میگه!
دوستم دیروز میگفت نهج البلاغه میدونم که یه چیزی برام داره!
منم بهش گفتم تا حالا چند بار شروعش کردم ولی ولش کردم!
منم باید دقیق بخونمش!
یه کتاب گرفتم اسمش سیرت رسول الله است!
چند سال پیش دنبالش بودم گفتن چاپش تموم شده!؟
اون روز تو شهر کتاب سجاد اتفاقی دیدمش نسبتا خیلی ارزون بود!
کتاب های دینی فقط شادابی و جذابیت نداره!
یکنواخته!؟
ولی دیگه این بهانه ها برای دوران جوانی بود!
خوب وقتی آدما حسابش رو می کنن می بینن یه عمر باید خودشناسی و مطالعه کنن برای همین این کار رو نمی کنن!؟
کار سخت و پیچیده ای هم هست!
میرن دنبال چیزای ملموس!
حتی الان کسی دنبال علم نیست!؟
اول لازمه روش علمی یاد بگیری بعد بری دنبال خودشناسی!
وگرنه سردرگم میشی!
خلاصه که کاری از دستم برای دنیا برنیومد!؟
به نظرم هر کسم اول لازمه دیوانگی هاش رو برطرف کنه بعد دنبال نظر دادن بره!
وگرنه بعضی از نظراتش باعث گمراهی دیگران میشه!؟
منم تازه چشمام باز شده و عقل اومده تو کله ام!
حالا باید دوباره از نو شروع کنم به خوندن کتاب های قبلی!
****************
افغانستان سیل اومده چه سیلی!؟
ان شاالله خدا بهشون کمک کنه!
درگذشتگان رو خدا بیامرزه و بازماندگان رو صبر بده!
امروز چند تا مقاله ی فارسی در مورد نیچه و هگل خوندم، به قیافه هاشون نمی خوره این حرفا رو زده باشند! من که اصطلاحات تخصصی فلسفی رو بلد نیستم، درک حرفاشون یه مقدار برام مشکل بود ولی فلسفه شون در مخالفت با دین مسیحیت هست و اتفاقا نگاهی به ایران باستان و زرتشت دارند، این خودش نشون میده هر آدمی به یه دینی نیاز داره، خیلی ها توی غرب مسیحیت گذاشتن کنار رفتن سراغ بودایی و هندو، آیین هایی که اصلا با فرهنگشون نمی خونه! خوب من نمی دونم کشیش های مسیحی چه کار می کنن که این جور میشه! یا مثلا تو ایران خیلی ها اسلام رو گذاشتن کنار رفتن سراغ مسیحیت! من جزو اون کسایی هستم که میگم که همه ی دین ها خوبه از هر کدومش میشه یه چیزی یاد گرفت در مورد فلسفه ها هم نظرم همین است اما راستش فلسفه هایی که باورهای دینی رو به چالش اساسی میکشه رو تا حالا به خوندنشون ادامه ندادم، قبلا می ترسیدم اما چون نمی خواستم باور کنم که می ترسم میگفتم طرف بی خدا است و حرفاش چرت و پرته! همین قدر منطقی!؟ الانم میدونم دیره ولی می خوام اصطلاحات تخصصی فلسفه رو یاد بگیرم تا بفهمم غربی ها تو چه جهانی زیست می کنند، اول لازمه فهمید و شناخت بعد نظر داد و قضاوت کرد، اسلامم این قدر توش جلو رفتم که در یه چیزایی تکون نخورم تازه روانشناسی هم می دونم فیلسوف بنده خدا رو از این لحاظ هم بررسی می کنم، یعنی فکر کنم لازمه پژوهشگرای روانشناسی این کار رو جدی جدی بکنن خودش یه جور نقده اون فیلسوفه، تازه خود روانشناسای قدیمی رو هم میشه روانشون رو از روی نظریاتشون بررسی کرد، دنیای جالبیه البته من صاحب نظر نیستم نظراتم برای خودمه، دیدگاهمه دیگه، تازه از نظرات من در مورد فیلسوفا و روانشناسان میشه به روان منم پی برد! خیلی با حاله، تازه من اطلاعات دینی و عرفانی خوبی هم دارم اینا رو میشه تلفیق کرد ولی هنوز خیلی کار دارم، فقط می دونم گره کار در فلسفه است، فلسفه ای که دین رو گذاشته کنار، در واقع معنا رو گذاشته کنار، چون که به نظر من این دینه که به عالم معنا میده وگرنه عقل خودت فقط به پوچی میرسه!؟