من هر چه فکر می کنم می بینم که من ذاتا آتشین خو هستم و نمی توانم مثل حضرت عیسی نرم خو باشم!
اگر جلوی خودم را نگیرم که عین شمس تبریزی هستم همه چی را بهم می ریزم و فاتحه همه را می خوانم!
فقط همین است که از سنین نوجوانی به این نتیجه رسیدم حرف نزنم و دردسر برای خودم درست نکنم چون من نمی توانم مثل شمس تبریزی آواره باشم!
الانم دیگر از این رفت و برگشت بین تنهایی و اظهار نظر در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی خسته شدم کسی گوشش بدهکار نیست!
من بروم دنبال زندگی خودم بهتر است 5 سال از عمرم را گذاشتم برای وبلاگ نویسی و آگاهی رسانی اما حالا می بینم جبهه گیری ها بیشتر شده است!
البته در حین این نوشتن ها و خواندن ها و بررسی کردن ها عقل خودم رشد کرد برای خودم خوب بود اما فکر می کنم سرعتم می توانست بیشتر باشد البته شاید باز کمالگرایی می کنم!
به هر حال یک نفر پیدا شد به شما بگوید به سمت تاریکی می روید اما شما گوش نکردید دیگر هر چه بشود تقصیر خودتان و خودراییتان است!
کسی با جزییات یه چیزی رو توضیح میده از دلتنگیش..
/
یعنینمیتونید سکوت کنید ودلخوریت رو بیان میکنید خوبه که
مرسی که شما خوب می دونید