باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

ای دل چرا گرفته ای؟!

ای دل چرا گرفته ای؟!

از روزگار دلم گرفته، از این که هیچی اون جور که دلم می خواد پیش نمیره، از این که سر یه چند راهی هستم!؟

غصه نخور درست میشه؟!

مگه خود به خود چیزی درست میشه!؟

فرصت بده و صبر کن!؟

مشکل همینه که کلی فرصت دادم و صبر کردم ولی درست نشد!؟

خوب می خوای چی کار کنی؟!

نمی دونم باید چه کار کرد، دلم می خواد موهامو بکنم!؟

اگه با کندن مو درست میشد می گفتم این کار رو بکنی!؟

پس با چی درست میشه؟!

نمی دونم صبر کن، خوب آخه عملم نمی کنی و غافلی؟!

من هنوز نمی دونم از چی غافلم، مشکل اینجاست، امروز سعدی هم گفت اما نگفت از چی!؟

:/ :/ :/

نظرات 3 + ارسال نظر
محیا جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 15:37

فقط باید شل کرد ول کرد پاییز داده میاد و عشق کرد با رنگ ها

پاییز رو دوست ندارم

فاضله جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 14:00 http://1000-va2harf.blogsky.com

میگذره

رضا جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 13:52 http://r1r.ir

خیلی قشنگ بود

مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.