باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

این روزها

این روزها در حال دل کندن از آدم ها هستم!

دیروز حس تنهایی را پذیرفتم و پذیرفتم که باید خودم را دوست داشته باشم!

می خواهم به خودم عشق بورزم!

فهمیدم به مه مغزی مبتلا هستم!

ذهنم خسته است ونیاز به بازیابی دارد!

می خواهم از بدنم مراقبت کنم!

عقل سالم در بدن سالم است!

فهمیده ام سیاست باعث غفلتم می شود!

می دانم کسانی هستند که از من بهتر کنش سیاسی انجام می دهند!

کار را باید به اهلش سپرد!

من کتاب های معنوی می خوانم!

حالم با آن ها بهتر است!

فیلترینگ هم که شدید شده است!

دیگر نمی شود وبگردی کرد!

فصل بهار است است از سپیده دم تا غروب پرنده ها آواز می خوانند!

می خواهم صدایشان را گوش دهم!

برای مردمم دعا می کنم!

برای کشورم دعا می کنم!

جاوید ایران!


یک داستان کوتاه از سقراط

 روزی سقراط حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است؛ علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از  آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم ...

سقراط گفت: چرا رنجیدی؟
مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت کننده است!

سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟

مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود!
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟
مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم ...

سقراط گفت: همه‌ی این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟
و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟
اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟
بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند،
در آن لحظه بیمار است!

دچار یاس شدم

امروز روی یه گروه تلگرام خوندم شیخ بهایی با شاه عباس صفوی همکاری می کرده! تا جایی که من می دونم شاه عباس خیلی خرافات وارد شیعه کرده و کلی ترفند استفاده کرده که مردم ایران از سنی به شیعه تغییر مذهب بدند، بعد شیخ بهایی باهاش همکاری می کرده!؟

یه کتابم چند سال پیش می خوندم از رابطه ی خوب مولانا با حاکم قونیه می گفت، اسم آقاهه پروانه بود و مرید مولانا شده بوده!؟

حافظم که در زمان خودش، شیراز چند تا حاکم دیده، هم هوادارشون بوده هم مخالفشون!؟

درسته که رفتار یک عارف با پادشاه وقت بستگی به پادشاه و شرایط اون عارف و خیلی چیزهای دیگه داره اما همکاری کردن با کسی که به مردم ظلم می کنه تو کتم نمیره، بالاتر از اون پادشاهی که در دین و مذهب بدعت درست می کنه آیا درسته که باهاش همکاری کرد!؟

شاید من خیلی سخت می گیرم، من کلا سر ناسازگاری دارم، از اول این طوری بودم، یه چیزایی تو کتم نمیره، البته که مردمم غافلند و خوب پادشاهشون بهشون میاد اما همکاری کردن باهاش آخه خیلی ضایع هست!؟

ای دل چرا گرفته ای؟!

ای دل چرا گرفته ای؟!

از روزگار دلم گرفته، از این که هیچی اون جور که دلم می خواد پیش نمیره، از این که سر یه چند راهی هستم!؟

غصه نخور درست میشه؟!

مگه خود به خود چیزی درست میشه!؟

فرصت بده و صبر کن!؟

مشکل همینه که کلی فرصت دادم و صبر کردم ولی درست نشد!؟

خوب می خوای چی کار کنی؟!

نمی دونم باید چه کار کرد، دلم می خواد موهامو بکنم!؟

اگه با کندن مو درست میشد می گفتم این کار رو بکنی!؟

پس با چی درست میشه؟!

نمی دونم صبر کن، خوب آخه عملم نمی کنی و غافلی؟!

من هنوز نمی دونم از چی غافلم، مشکل اینجاست، امروز سعدی هم گفت اما نگفت از چی!؟

:/ :/ :/

فیلم صحنه کشته شدن آخوند در بانک

چند دقیقه پیش فیلم صحنه ی کشته شدن آخوند را در بانک بابلسر دیدم! حراست بانک در حالی که یک نفر برای آخوند چای میاره میره پشت سر آخوند و بهش شلیک می کنه، بعد آبدارچی میاد تفنگ رو ازش می گیره، حراست بانک یک فرد مسن هست!

یعنی این قدر نفرت و خشم زیاد شده تو جامعه ی ما که یک نفر ناغافل از پشت دخل یک نفر دیگر رو میاره؟!

امروز از اوشو خوندم جنبش های عدم خشونت مثل گاندی خودش یک سیاسته و یک راه مبارزه و خودش از خشونت پنهان استفاده می کنه منتها نفس این قدر مکاره که خودش رو موجه جلوه میده!؟

من خیلی ناامید شدم اول از همه از خودم چون که این قدر غافل بودم و نمی دونستم و در جامعه ی ما هر کس به گونه ای در خواب غفلته!؟ 

کجاست اون بیداری که بیدارمون کنه!؟ ما چقدر بدبختیم! این مبارزه تا کی می خواد ادامه پیدا کنه!؟ تهش چی میشه!؟