امروز یه تیکه از کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو رو دیدم میگفت کیمیاگری یعنی تبدیل نفرت به عشق و این چیزا! با خودم گفتم من این کتاب رو راهنمایی بودم خوندم از اون موقع دنبال عشقم اما همه چیز برعکس شده! به جای اینکه به عشق و خوبی و صلح برسم بیشتر گرفتار شدم البته از همه لحاظ بدتر نشده ها ، یه پیشرفت هایی هم داشتم اما اتفاقا تنهایی و انزوام بیشتر شده، اعتمادم خیلی خدشه دار شده، دوست داشتن توم مرده و ....
البته شاید اگر دنبال عشق نمی رفتم الان خیلی گرفتارتر بودم والا ما که می بینیم تمام نویسندگان و روشنفکران و فیلسوفان مدرن از ما گرفتارترند! روزگار غریبیست نازنین، روزگار غریبیست! کی چشم ما روشن میشه نمی دونم!؟
مشکل دقیقا از وقتی شروع شد که ما به احساساتمون توجه کردیم و اونا رو برای خودمون مهم دونستیم. عشق و احساس یه طرف قضیه س زندگیتو بکن خربزه آبه
چه خوب گفتی خربزه آبه
اگه حرفی داشته باشم، حتما خدمتت عرض می کنم عزیزم
خواهش می کنم
روزت بخیر عزیزم
روز شما هم بخیر
دیگه برام نمی نویسی