باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

حقیقت بندگی

شیخ بهایی از امام صادق نقل می کند که اگر بخواهیم عالم شویم باید به حقیقت بندگی دست پیدا کنیم علم چیزی جز نوری که خدا به قلب انسان می تاباند نیست!

حقیقت بندگی هم سه چیز است:

اول اینکه چیزی که خداوند به بنده عنایت کرده است بنده برای خود نداند، زیرا بنده مالک چیزی نیست، بندگان مال ها را برای خداوند می دانند و به فرمان خداوند استفاده می کنند.

دوم اینکه بنده تدبیر کار خود نکند.

سوم اینکه به آنچه خداوند فرمان داده است مشغول شود و از آنچه پروردگار مانع شده است دوری کند.

اگر بنده آنچه پروردگار عنایت کرده است را از آن خود نداند، بخشش آن در راه پروردگار سهل می گردد و وقتی بنده کار خود را به خداوند واگذارد سختی های دنیا بر وی سهل می شود و اگر بنده آنچه خداوند فرمان داده پرداخت کند و از نهی شده ها مانع شود، در این صورت در دنیا خودنمایی و فخر فروشی نمی کند و اگر خداوند بنده ای را با این سه مورد گرانقدر گرداند، دنیا، شیطان و مردم برای وی حقیر می شوند و دنیا را برای فزونی و فخر نمی خواهد و بزرگی و شرفی که نزد مردم است، نمی خواهد و روزهای عمر خود را تباه نمی سازد و این پرهیزکاریست.


پی نوشت: من فکر می کنم سپردن تدبیر کارها به خدا همان چیزیست که در عرفان به آن قدری بودن می گویند!

نظرات 5 + ارسال نظر
سمیرا پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 19:06

از چه نظر تفاوت فرهنگی داریم به نظرت جدی از چه لحاظ؟

فکر کنم بعضی کلمات و اصطلاحات برامون معنای متفاوتی داره

سمیرا پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 16:40

درسته، هر دومون یه حرف میزنیم ظاهرا

تفاوت فرهنگی داریم

ماهش پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 16:33 https://badeyedel.blogsky.com/

اگر راه ها مختلف است،
اما مقصد یکی است.
نمی بینی که راه به کعبه بسیار است؟
بعضی را راه از روم است و بعضی را از شام و بعضی را از عجم و بعضی را از چین و بعضی را از راه دریا از طرف هند و یمن.

پس اگر در راه ها نظر کنی،
اختلاف عظیم و مباینت بی حدّ است.
اما چون به مقصود نظر کنی،
همه متّفق اند و یگانه و همه را درون ها به کعبه متّفق است
و درون ها را به کعبه ارتباطی و عشقی و محبّتی عظیم است
که آنجا هیچ خلاف نمی گنجد.
آن تعلق نه کفر است و نه ایمان
یعنی آن تعلق مشوب نیست به آن راه های مختلف که گفتیم

#فیه_ما_فیه
مباینت: ناسازگاری
مشوب: آمیخته

اینم فرموده مولانا شاهد از غیب رسید

سمیرا پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 16:03

تدبیر رو به خدا سپردن قطعا به معنی مثل مرده بر روی امواج بودن نیست! یه وقت هایی زندگی سخت و یا خیلی سخت میشه و عملا کاری از دستمون برنمیاد و اینجا باید به فرموده خداوند صبر کرد، یعنی مدارا و تحمل تا زمان بگذره و اوضاع بهتر بشه و شاید وضعیت آروم تر بشه و روح و روان ما هم آرامش لازم برای تدبیر کردن بهتر رو بدست بیاره ولی این به معنای سلب مسئولیت و بسان مردن انگاشتن خودمون نیست! درواقع، من دارم صبر می کنم تا در موقعیت مناسب تر به درستی تدبیر کنم و این کاملا آگاهانه ست. و در این زمان رکود هم باید ذره ذره تلاش در بهبود اوضاع داشته باشم و گام های خیلی کوچیک و البته در توانم بردارم. خداوند در قرآن گفته که انسان رو در رنج آفریدیم، من هیچوقت تصور نمی کنم فقط من در رنجم و بقیه خیلی بهشون خوش میگذره حتی اگه در ظاهر در رفاه کامل باشن، اگه اینجوری فکر کنم به نظرم فکر خامی کردم. و نباید نقش قربانی به خودم بگیرم و فکر کنم شرایط فقط برای من بد چرخیده و بقیه اینطور نیستن. هر کسی در این دنیا مورد ابتلا و امتحان واقع میشه و خدا خودش گفته شما هرگز بدون آزمایش نیستید. بعضی ها مشکلاتشون دراماتیک هست مثلا مرگ عزیزان، بیماری، فقر، سختی هایی هست که دیگران به چشمشون میاد و براش دلسوزی می کنن ولی من اگه یه بی ام دابلیو سوار ببینم که پیش خانواده ش میخنده، هرگز فکر نمی کنم که ای کاش جای اون بودم، چون جای هر آدمی به اندازه خودش خیلی سخته و ممکنه سختی هاش برای من مشهود و حتی قابل تحمل نباشه، ولی اگه تلاشش رو بکنه و تحمل کنه، همون جا برای اون آدم بهترین جا و مسیرش بهترین مسیره ان شاءالله

دیگه دیدگاه آدم ها متفاوته اینکه گفتن مثل مرده بشید معنیش این نیست واقعا مرده باشید و هیچ تلاشی نکنید اینا همه ش تمثیل و استعاره است برای فهم بهتر موضوع وگرنه انسان تا زنده است انسانه و قوای مختلفی داره و ادراک داره و مشخصه که نباید همه چیز رو ول کنه

سمیرا پنج‌شنبه 12 بهمن 1402 ساعت 14:31

یک دنیا ممنونم بابت پست زیبات، چقدر خوب توضیح دادی ماشاالله قدری بودن و تسلیم خواست خدا بودن یکی نیست، خدا به ما اختیار داده و گفته انسان جز تلاشش نیست. پس من قادر به تغییر خیلی چیزها از جمله خودم هستم ولی اگه در زمینه هایی خیلی تلاش کردم و نتیجه نگرفتم باید بپذیرم که شاید الان زمانش نیست و ممکنه بعدا بهش برسم و خودم رو اضافه بافکر و خیال آزار ندم. اگه به اون خواسته اصلا نرسیدم، بدونم که خداوند مهربان مطلق هست پس قطعا برای من بد نمیخواد، پس نرسیدن به این موضوع برای من بهتر بوده، و من بابت تلاش برای رسیدن به هدفم به کلی تجربه ها و دانش باارزش دست یافتم و این ها خودشون باارزشه. ولی در همه خال در مسیر درست باید تلاش کنم ان شاءالله

خواهش می کنم من بیشترش رو از روش تایپ کردم چونکه بهش اشراف نداشتم و البته تقریبا حفظش کردم توضیحات شما هم خیلی جامع و کامل بود ممنونم ولی وقتی میگی تدبیر کارها رو به خدا بسپریم به نظر من میاد یعنی خودمون تدبیر نکنیم، سوار بر امواج بشیم به قولی مثل یک مرده در دریا که هیچ تلاشی نمی کنه و روی آب شناوره و با امواج به این سو و آن سو میره البته این برای کسی هست که این قدر اوضاعش سخته که خودش نمی تونه کنترل کنه و زندگیش از شرایط عادی خارج شده شاید شما تجربه ش رو نداشته باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد