عاشقی چیز عجیبیه!
هرگز نگاه یارت از یادت نمیره!
هرگز صداش از خاطرت پاک نمیشه!
حالا خاص باشه یا قشنگ باشه یا نباشه مهم نیست!
مهم اینه که یه روز دلت به دلش بسته شده!
هر چند کوتاه بوده!
هر چند به جایی نرسیده!
هر چند مال تو نشده!
هر چند از دستش عصبانی باشی!
هر چند بد و بیراه بهش بگی!
ولی دوسش داشتی!
من هنوز از دوست داشتنام نتونستم عبور کنم!
شاید طرفم دیگه من رو یادش نیست!
ولی برای من هنوز عشقه!
راست میگن عاشقی خاطرات خوب داره!
اون لحظه ها به تمام زندگی میارزه!
اون سوالات که ذهنت رو پر می کنه!
اون تپش های قلبت!
اینکه قلبت می خواد بیاد تو دهنت!
وقتی نگاهش به نگاهت گره می خورد!
دلت می خواد با تمام وجود بغلش کنی!
اما زمان ما عاشقی جرم بود!
باید مخفیش می کردی!
شایدم همین خوب بود به تلاطم عاشقی می افزود!
تصمیم گرفته بودم دیگه عاشق نشم!؟
البته دست خود آدم نیست!
شاید دیگه نتوتم عاشق بشم!
ولی زندگی باید کرد!
با همین عشقه که زنده ای!
بهت شور و نور زندگی میده!
یاد میگیری آدم بودن رو!
عشق رو از هم نگیریم!؟
عشق تو کهنسالی هم میتونه اتفاق بیفته، عشق هم رزق و روزیه
چه جالب گفتی مرسی