امروز صبح حالم خوب نبود احساس می کردم دارم سنگ و صخره میشم رفتم برای خواهرم که دانشجو در اروپاست وویس گذاشتم بهش گفتم چرا باید به یه آدم بد که از عمد بدی می کنه ترحم کرد و البته چیزهای دیگه ای هم گفتم و باعث شد فکرم باز بشه، یاد حضرت مسیح افتادم و شیوه ای که در پیش گرفته بود به نظرم اومد ایشون ورای عقل و منطق فکر می کرده در واقع فکر نمی کرده چون فکر دو دو تا چهار تا می کنه باید از این دو دو تا چهار تا گذشت حساب و کتاب رو باید کنار گذاشت!
وقتی می بینم اسیر خودم هستم و هر کار می کنم واسه ی نفع خودمه از خودم ناامید میشم، نمی دونم چگونه میشه که به ورای خودم بروم به ورای نفع و ضرر خودم، البته من بیمارم و حال ناخوشم هم باعث این هست که فقط به فکر خودم باشم وگرنه جوون تر که بودم این طور نبودم شاید ایثار خیلی کردم اما الان نمی تونم ایثار کنم چون بعد خودم می مونم تو هچل و هیچکسم به دادم نمی رسه!؟
شاید یه روز دل به دریا زدم و ورای عقل رفتم من یه بار ریسک وحشتناکی کردم و چوبشم خوردم و هنوز درگیرشم خوب چیزی که بهتر نشده اقلا یه بار دیگه ریسک کنم روی جونم! ها؟
خلاصه که درگیر کلنجارهای ذهنی هستم اما قلبم از حالت سنگ دراومد می دونید به قول مسیح آدم بد بیشتر نیازمند به محبت و شفقت هست حالا که ورای عقل و منطق رفتم می فهمم چی میگه، توضیحش سخته شهودیه! تازگی چیزهایی می فهمم که با زبان نمی تونم توضیحش بدم، درک می کنم اما زبانی و استدلالی نیست چشمیه یا همون شهودیه!
تبریک میگم
شما از ماتریکس خارج شده اید

خدا کنه
چرا بخوای رو جونت ریسک کنی. اشتباهه.
برای یه چیز با ارزش تر
ممنونم عزیزم


سلام روزت قشنگ عزیزم

چیزی که من متوجه شدم اینه که خدا تعادل رو دوست داره. مثلا این آیه از قرآن که نه دست بسته و بی خیر باشید و نه انقدر گشاده دست که سرزنش شوید. من معتقدم که فرصت زندگی برای کار نیکو کردن هست قطعا. ولی یه خط ظریف وجود داره، اگه کار نیکو از حد توان من خارج بشه که باعث به هم خوردن تعادلم بشه طوریکه روح و جسمم آزرده و نابود بشه و خودم بار به گردن بقیه بشم، این کار نسنجیده ست. باید تا اون خط ظریف توانمون خوب باشیم و خدا هم از ما به قدر توانمون توقع داره. یه جورایی مثل عضله سازیه وقتی به اون خط ظریف یا یه کوچولو بیشتر رسیدی، عضله ی کار نیکو کردنت رشد میکنه و دفعه بعد توان نیکوکاری بیشتری داری. حضرت مسیح حضرت مسیح هست، من منم. اگه فشار اضافه بیاری، عضله پاره میشه و نه تنها توان نیکوکاری نداری، بلکه خودت هم وبال گردن بقیه میشی. پس اندازه نگهدار که اندازه نکوست. ولی نباید خودت رو هم گول بزنی و بگی خب من توانم کمه و کاری به کمک کردن به بقیه ندارم و از اونور هم نباید بیش از حد قدرتت کمک کنی، همه چی در تعادل. ولی نباید به هیچ چیز و هیچکس آسیب زد و رویه زندگی هم همیشه بر نیکوکاری باشه 

خیلی خوب نوشتی سمیرا جونم ممنونم درست میگی

راستی سلام علیکم
چقدر پیانو دوست داشتم
اینقدر خودتو سرزنش نکن
منم یه زمانی پیانو خیلی دوست داشتم الان نه

اصلا نفهمیدم سرزنش کردم