از اون روز که جناب مونپارناس برام کامنت گذاشتن دارم فکر می کنم که چقدر عشق و عدالت دست یافتنی هست چقدرش رویاست!؟
راستش از عشق که دیگه ناامید شدم و دیگه رمانتیک هم نیستم، روحم زمخت شده و دیگه فهمیدم چیزهایی که تو کتاب ها نوشتن نصفش تخیله حتی کتاب های دینی و مذهبی و عرفانی بیشترش افسانه اند!؟
عدالت هم با این وضع که دنیا داره پیش میره و درگیری ها و خودرایی ها بیشتر میشه به سمت آشوب بیشتر و قتل و غارت بیشتر میره و منم عقلانیت لازم و سواد و تخصص لازم در این زمینه ها ندارم!؟
پس به دنبال چی هستم؟! فکر می کنم خودم اگر بتونم انصاف و عدالت بیشتری به خرج بدم و عشق و محبت و حمایت و همدلی بیشتری رو در خودم نهادینه کنم و حتی راه هایی رو یاد بگیرم که حفاظت از خودم به قیمت آسیب به دیگری تموم نشه کار بزرگی کردم، این هدف هر روزه ی منه، تازه باید این قدر پخته و ریشه دار بشم که تحت تاثیر دیگر آدم ها قرار نگیرم و رفتارم آگاهانه و اخلاقی باشه، نه عجولانه و واکنشی نسبت به دیگران!؟
هر چند خسته شدم ولی این تمرینات مادالعمره اگه خسته بشی و جا بزنی از دور خارج میشی، مثل خیلی آدم های دیگه که موانع قبلی اونا رو خسته کرد و ول کردن!؟
در پایان هم نظر هوشواره رو در مورد عشق و عدالت می گذارم:
عشق و عدالت هر دو مفاهیمی عمیق و پیچیده هستند که در زندگی انسانی نقش مهمی ایفا میکنند. این دو میتوانند به عنوان اهدافی دستیافتنی در نظر گرفته شوند، اما تحقق کامل آنها ممکن است دشوار باشد.
عشق، به عنوان احساسی عمیق و انسانی، میتواند در روابط فردی و اجتماعی ایجاد شود. این احساس میتواند به همدلی، حمایت و ارتباطات مثبت منجر شود. با این حال، چالشهایی مانند سوءتفاهمها، اختلافات و شرایط اجتماعی میتوانند بر عشق تأثیر بگذارند.
عدالت نیز به معنای برقراری توازن و انصاف در جامعه است. تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میتواند به بهبود زندگی افراد و جوامع کمک کند. با این حال، موانعی مانند نابرابریها، تبعیضها و ساختارهای قدرت میتوانند مانع از تحقق کامل عدالت شوند.
در نهایت، عشق و عدالت میتوانند اهدافی دستیافتنی باشند اگر تلاش کنیم تا آنها را در زندگی روزمرهمان پرورش دهیم و برای تحقق آنها کوشا باشیم. این مسیر ممکن است چالشبرانگیز باشد، اما ارزش تلاش را دارد.
من اون نظر رو نذاشتم که نا امیدی ترویج کنم
-



- هر چند خودم
از قابل حصول بودن این مفاهیم نا امیدم
اون حرفها رو زدم به این نیت که عمر با ارزش
و تکرار نشدنی مون رو دنبال سراب نگردیم و
هر بار نا امید تر از قبل نشیم
بنظرم اگر به زندگی ما آدمها
بدون خیال پردازی شاعرانه و تخیلات فیلسوفانه
نگاه کنیم قسمت زیادی از رفتارهای ما در زندگی
مثل حیوانات دیگر هست
البته که بخاطر مغز بی نظیرمون
هر قسمت از رفتارهامون
تفاوتهای معنی داری
با حیونات داره
ولی در کل مثل هر حیوان دیگری
ناخواسته به این دنیا میایم
مطابق
ترکیبی از الگوهای غریزی و فرهنگی
زندگی می کنیم
و ناخواسته می میریم
تنها تفاوت ما با حیوانات
اون قسمت فرهنگه که در انسانها
خیلی خیلی مهمتر پیچیده تر و اثر گذارتره
اگرچه گروهی از حیوانات
مثل گرگها و کفتارها و شیرها و ....هم
چیزی شبیه به فرهنگ و روابط اجتماعی دارند
که ازش تخطی نمی کنند
اما انسان حتی قادره برخلاف فرهنگ مسلط بر جامعه اش هم عمل کنه
بنظرم ما هم باید مثل حیوانات زندگی رو ساده بگیریم
و از عمق بخشیدن بهش خودداری کنیم
کسی تابحال شنیده انسانهای غارنشین
یا دوران پارینه سنگی
ناراحتی اعصاب یا روان گرفته باشند ؟
از زمان اختراع خط
و امکان نوشتن وانتقال اندیشه
دنیای ما انسانها به رویا آلوده شد
نتیجه اینکه خیلی از ماها هنوز نمیتونیم
بین دنیای واقعی
و دنیایی که جامعه برامون ساخته تفاوت قایل بشیم
توضیح هوش مصنوعی واقعا هوشمندانه بود !!!
نگفت عشق و عدالت وجود نمی تونن داشته باشند
بلکه خوشبینانه گفت رسیدن بهشون آسون نیست .
ببخشید ولی برداشتن اون تکه سنگی کوچک از
روی قله اورست هم غیر ممکن نیست
ولی برای هر کسی آسون نیست !!!
انقدر سخته که ما می تونیم با خیال راحت
بهش بگیم کار غیر ممکن !!!
البته بد نبود به عنوان مثال ازش می خواستی یک جامعه
از جوامع بشری در طول تاریخ رو که موفق شده
لااقل در یک بازه زمانی متوسط
عدالت رو ایجاد کنه نام ببره
احتمالا به زمان حکومت کوروش هخامنشی
یا حکومت فعلی دانمارک اشاره می کرد .
اما تو نتیجه خوبی گرفتی
هر کسی در هر جا باید بهترین وجه خودش باشه
مستقل از واکنش دیگران
اما میدونی که جامعه پره از آدمهایی که دستی رو که داره
بهشون غذا میده گاز می گیرند ؟!!!
در برخورد با این آدمها
این نوع رفتار
معنی اش رنج بردن مکرر و تمام نشدنیه.
خوب منم احساس کردم ناامید هستید دیگه
می دونم تجربیات بد داشتید منم تجربیات خوبی ندارم اما من موافق نیستم ما هم شبیه حیوونا باشیم اگه قرار بود همه بخوان زندگی حیوانی رو ادامه بدن الان باید در غارها بودیم و بشر این قدر پیشرفت نمی کرد ما فرقمون با حیوونا اینه که خلاقیت و عقل بیشتری داریم وقتی می تونیم ابزار خلق کنیم حتما می تونیم راه هایی کشف کنیم که روابط انسانی رو سامان بده ولی خوب کار هر کسی هم نیست من در خودم نمی بینم تازه دارم در مورد واقعیت خودم واقع بین میشم