این شعر سعدی رو ببینید:
زهی رفیق که با چون تو سروبالایی است
که از خدای بر او نعمتی و آلایی است
هر آن که با تو دمی یافته است در همه عمر
نیافته است اگرش بعد از آن تمنایی است
هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگر بار
برای خود نفسی میزند نه بسرایی است
نه عاشق است که هر ساعتش نظر به کسی
نه عارف است که هر روز خاطرش جایی است
مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی
که هر که با تو به خلوت بود نه تنهایی است
به اختیار شکیبایی از تو نتوان بود
به اضطرار توان بود اگر شکیبایی است
نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است
شب فراق تو هر شب که هست یلدایی است
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیبایی است
حکیم بین که برآورد سر به شیدایی
حکیم را که دل از دست رفت شیدایی است
ولیک عذر توان گفت پای سعدی را
در این لَجَم چو فرو شد نه اولین پایی است
مونپارناس میگه آدم های قدیم و غارنشینان بیماری روانی کمتری داشتند راست میگه
تا جایی که من خوندم ما آدم های این روزگار دچار عصبیت یا روان رنجوری هستیم این در قدیم هم بوده اما الان فراگیر شده و خوب مادری که این جور باشه به احتمال زیاد تو تربیت بچه ش کاری می کنه که بچه ش هم آسیب ببینه و این جوری بشه!
شعر شاعرهای معاصر رو که می خونی با شاعرهای کهن قشنگ فرق داره حس و حالشون و وجودشناسیشون، مثل اینکه صنعتی شدن حال آدم ها رو دگرگون میکنه، بعضیا میگن هر چی جهانی که درش زندگی می کنی بکرتر باشه و بیشتر با طبیعت باشی حالت بهتره هر چی تو صنعت و تکنولوژی بیشتر باشی گمگشته تری، من برای همین از تکنولوژی فاصله گرفتم و دیگه از دستگاه های جدید استفاده نمی کنه ولی هنوز برنگشتم به آغوش طبیعت!؟
چه می دونم دیگه من خودم رو تایید نمی کنم منم قطعا یه جای کارم ایراد داره که وضعم اینه، روانم خش برداشته این قدر تو وبلاگا بودم، چرا و چگونه این طور شده نمی دونم!؟
اما باید یه چیزی رو بگم من خودم طرفدار صنعت و تکنولوژی هستم دوستشون دارم اما انگار مدل صنعت و تکنولوژی که الان هست با روح انسان سازگاری نداره!؟
و اینم قبول دارم دنیا مثل شعر و ادبیات نیست همون قدیمش هم نبوده ادبیات یک پناهه که حالت رو خوب می کنه وقتی روحت دچار اعوجاج توی این زندگی میشه ادبیات پاکت می کنه البته هر کس با یه چیزی پاک میشه یکی دعا می خونه قرآن می خونه موسیقی گوش میده یا می نوازه!؟
فکر نکنید ما از سر حال خوب و بی خیالی و سبک سری رفتیم سراغ ادبیات، چاره ای نداشتیم، البته شعر داریم تا شعر و ادبیات داریم تا ادبیات، بعضی هاشون بیشتر معوجت می کنن انعکاس همون دنیای بیرونن و من نمی دونم اون هایی که حال آدم رو خوب می کنند روحشون چه جوری بوده مثل سایه هر چند سایه هم همون فرق شاعرای معاصر با گذشته رو داره!؟