حالم اصلا خوش نیست!؟
قرار بود در قلب من چیزی متولد بشه!؟
ولی نشد!؟
بلکه همون حس های قبلمم رفت!؟
حالا نه دیگر عشق آسمانی دارم نه عشق زمینی!؟
نسبت به هر دو سرد شدم!؟
به آسمانی بیشتر بی میل و سرد شدم!؟
اصلا یه حسی دارم!؟
چون خیلی آسان فروختمش!؟
از طرفی عصبانیم!؟
چون من رو سر کار گذاشت!؟
چه چیز را می خواست به من ثابت کند؟!
که من لیاقتش را ندارم؟!
که من عاشق واقعیش نیستم؟!
این ها را باید به خودش بگویم نه اینجا!؟
اما حس می کنم از بازی دادن آدم ها خوشش می آید!؟
می دانید راست می گویند!؟
در یک دل دو عشق نمی گنجد!؟
باید انتخاب کنی!؟
اما حرف سر این است که من قدرت انتخاب ندارم!؟
خود دلم مرا می کشد این سو و آن سو!؟
نمی دانم باورتان می شود چقدر سائقش قویست!؟
من بی اختیارم!؟
بعد می گویند خاموش باش وگرنه سرت باد می رود!؟
بابا من در حرف زدن و خاموشی هم بی اختیارم!؟
اصلا یه وضعیست!؟
فکر می کنم حالا حالا ها باید کتک بخورم!؟