باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

در مورد قدری بودن

خانمی به نام ضحی برای من کامنت گذاشته بود و گفته بود قدری بودن عقلانی نیست و ما خودمان انتخاب می کنیم و اختیار داریم و نباید قدری بود!

خوب این چیزی که می گویید برای اکثر انسان ها درست است فقط انسان های خاصی هستند که به درجه ای می رسند که خودشان متوجه می شوند باید قدری بشوند و تازه اینگونه هم نیست کامل قدری بشوی یعنی هر چه رخ بدهد قبول کنی چون نمی شود واقعا دیگران پیشنهاداتی بهت می کنند یا اتفاقاتی می افتد که بقایت رو به خطر می اندازد یا ضد دین و ضد اخلاق است نمی توانی بگویی چون من قدری هستم پس باید انجام دهم، این یعنی هنوز اختیار داری و قدرت اراده داری!

در مثنوی معنوی مولانا در جاهای گوناگون در مورد جبر و اختیار و قدری و جبری بودن صحبت شده و حتی می توان گفت بحث ها مخالف هم هستند یک جا یه چیزی گفته و جای دیگر عکسش را گفته است زیرا شرایط با شرایط فرق می کند و به عنوان یک انسان باید به هوش بود و در هر شرایط و موقعیتی تصمیم خاص همان شرایط گرفت!

در کل جوری که من فهمیدم هر طور به جهان نگاه کنی او هم همان طور برای تو عمل می کند چون تفسیرت از وقایع بر مبنای همان دیدگاه است و توجه داشته باشید اگر خواب ها و ادراکتان قدری بودن را رد می کند اصلا سمتش نروید چون که برای شما نیست و فقط به شما ضرر می زند و باعث رنج و گرفتاری و حتی مرگ شما می شود!

قدری بودن را می توان یک قرارداد عاشقانه با خدا نیز تعبیر کرد چون می دانی خدا بهترین را برای تو می خواهد و حواسش به تو هست تو در مقابل اراده ی او تسلیم می شوی و خودت را به دستان او می سپاری، تا او تو را راهنمایی کند و از این دنیا که همانا کویر وحشت یا زندان است نجاتت دهد اما همان طور که برای حضرت عیسی اتفاق افتاد و شیطان به او گفت خودت را از بالای ساختمان به پایین پرت کن خدا تو را نجات می دهد و عیسی گفت خدا را امتحان نمی کنند و نپرید، باید آگاه بود که گاهی افکار یا اتفاقات را شیطان رقم می زند و باید آگاهانه در این راه قدم برداشت!

وقتی زندگی تنگ می شود!

وقتی زندگی بهمان تنگ می شود یا به قولی سخت می گذرد چند عامل دارد:

عوامل بیرونی: که در کنترل ما نیستند اگر قدرت و فراست لازم را داریم برطرفشان کنیم خوب بسم الله اما اگر نداریم چاره اش پذیرش و تحمل و سازگاری با آن عوامل است.

عوامل درونی: اما عوامل درونی دست خودمان است در اختیار و  کنترل خود ماست و می توانیم تغییرش دهیم که خود چند دسته می شوند!

- ایمان: اگر ایمان به خدا نداریم یا ایمانمان کم است شرایط سخت شده است که به سوی خدا بازگردیم،‌ پس لازم است رابطه ی خود را به خدایمان تقویت کنیم!

- اخلاق: شاید اخلاقی داریم که باعث درد و رنج ما می شود و لازم است آن را پیدا کنیم و برطرف کنیم!

- عادت: شاید عادت های مخربی داریم که لازم است شناسایی شوند و با عادت های خوب جایگزین شوند!

- تفکرات و باورای خودمان: شاید در ذهن تفکرات  منفی و باورهای مخرب  داریم که باعث می شود موقعیت های ناخوشایند را جذب کنیم در این صورت لازم است ذهن خود را اصلاح کنیم!

این تمام تجربه ی من از سال ها تحقیق و مطالعه روی خودم بوده است امیدوارم مفید باشد.

حربه ی قضاوت نکردن

متاسفانه امروزه باب شده است که تا کسی در مورد کسی نظری می دهد عده ای به او می گویند قضاوت نکن! در صورتیکه هر کسی در ذهن خود این اختیار و آزادی  را دارد اگر بخواهد قضاوت کند و اگر نخواهد قضاوت نکند، کسی نمی تواند کسی را به وسیله ی حربه ی غیراخلاثی بودن قضاوت کردن، ساکت کند چون این خود خارج از اخلاق است! امیدوارم حق کسی را به وسیله ی حق از کسی نگیریم چیزی که در کشور ما خیلی باب شده است!

تربیت درست

تعلیم و تربیت اگر درست صورت گیرد فرد خود درست و نادرست زندگی را به نحو احسن تشخیص می دهد و لازم نیست یک نفر یا یک سیستم وجود داشته باشد که با ترس و خشونت بخواهد یک چیز را در مغز فرد فرو کند!

اگر اکثر  افراد جامعه علاقه به سیستم غربی دارند دلیلش این است که آن ها با چند انیمیشن و فیلم توانسته اند کودکان را برای خودشان تربیت کنند و افراد علاقمند به کسی می شوند که به آن ها شخصیت دهد اراده و اختیارشان را به رسمیت بشناسد، به خصوص افرادی که در فضای بسته ای باشند بیشتر جذب این سبک زندگی می شوند!

اگر یک سیستم عریض و طویل نتوانسته کودکان و نوجوانان را جذب خود کند و درست راهنمایی و تربیت کند مقصر خود سیستم است نه آن افراد!؟