نقش کردها در نابودی ضحاک
ابلیس، ضحاک را به کشتن پدرش، مرداس، ترغیب کرد. در بوستان سرای مرداس چاهی کندند. مرداس دادگر پاکدین در راه نیایش پنهانی صبح گاهی اش در چاه افتاد. شاید او اولین #شهید محراب باشد.
ضحاک حرامزاده( فردوسی می گوید: حکیمان گفته اند: پسر هر چقدر بد سرشت باشد پدر را نمی کشد مگر اینکه مادرش رازی داشته باشد!) بر تخت پادشاهی دشت سواران نیزه گزار( عربستان) می نشیند.
در ایران به دنبال گمراهی جمشید، جنگ های داخلی به راه افتاده است. گروهی که آوازه ی دادگری شاه همسایه را شنیده اند به دشت سواران نیزه گزار می روند.( آوازه ی دادگری مرداس را شنیده اند، اما چون مرداس مرده به سراغ ضحاک می روند.)
ایرانیان با ضحاک پیمان می بندند و آن اژدهای بد سرشت پادشاه ایران نیز می شود.
ابلیس خوالیگر( آشپز) دربار می شود.
بوسه ای بر شانه های شاه می زند و خود ناپدید می شود. از شانه های ضحاک دو مار می رویند.
طبیبان در درمان در می مانند. ابلیس در لباس حکیمان می آید و درمان را خورش مغز آدمی می داند.
روزی دو جوان را می کشند و مغزشان را خورش ماران می کنند.
ارمانک و گرمانک برای نجات جان جوانان خورشگری آموخته و در آشپزخانه ی شاهی استخدام می شوند.
آنها هر روز یکی از دو جوان قربانی را نجات می دهند و مغز آن دیگری را با مغز گوسفندی می آمیزند و به ماران می دهند. بدین گونه ماهی سی جوان نجات می یابند و به زندگی مخفی در کوه و بیابان می پردازند.
چون تعداد رها شوندگان به دویست تن می رسد، ارمانک و گرمانک تعدادی گوسفند به آنها می دهند تا روزی خود را فراهم کنند.
این آزاد شدگان کوهزیست دل به کوه می بندند و همیشه از شهر و آبادی دوری می گزینند. #فردوسی می گوید: اینان نیاکان #کردها هستند.
کنون کرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید به دل برش یاد
این مردم با رهبری فریدون و کاوه ی آهنگر بر ضحاک می شورند و ایران و ایرانیان را از چنگ او نجات می دهند.
نخواهیم برگاه ضحاک را
مرآن اژدهادوش ناپاک را
سپاهی و شهری به کردار کوه
سراسر به جنگ اندر آمد گروه
از آن شهر روشن یکی تیره گرد
برآمد که خورشید شد لاجورد...
بیاورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند کردش ببند(#فردوسی)
#دکتر_رحمان_زارع
https://chat.whatsapp.com/FxXhEr833Tf31ELbpa9rpo