باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

هوشیار شو، بیدار شو

هوشیار شو، بیدار شو

ای خفته جان، بر کار شو

آمد سوی کوی تو

بادا بهوش و یار شو


ماهش

آمد ندا از آسمان

آمد ندا از آسمان

برخیزید ای عاشقان

می آید امشب آن صفیر

مشک آمده بر این جهان


ماهش

آگهان، ای آگهان

آگهان، ای آگهان، وارهید از این جهان

باشد بازیچه ای، این جهان و آن جهان

می رسد از آسمان، بانگ نای و شوق جان

نیک آوازی بود، بشنوید ای همرهان


ماهش

اندک اندک جمع مستان می رسند

اندک اندک جمع مستان می رسند

اندک اندک می پرستان می رسند

تو کجایی ای رفیق شفیق جوانی

که تمام از جهان رستان می رسند


ماهش

یاد بادا که سر کوی توام منزل بود

یاد بادا که سر کوی توام منزل بود

این قدر شوق دلم داشت که دلم مقبل بود

تو قبولم کردی و وارهیدی به کجا؟

که مرا بردی و ولی ریشه ام اندر گل بود


ماهش