ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
خواهی رهی ز هستی نی زن بر طبل خودپرستی
گر روز و شب بکوشی بر شکوه و شکایت
باشی چو مرغ گویا در این جهان پستی
ماهش
بزن بریم به سرعت برق و باد
بزن بریم تا اون دورا خیلی شاد
بدو بدو اسبت رو زین کن
از این جهان می خوایم بریم به میعاد
ماهش
که امشب شب عشقه همین امشب رو داریم
چرا قصه ی عشق رو واسه فردا بذاریم
همین عشق و همون عشق، کدوم عشق؟
همون عشق، همون عشقی که توی قلبمون داریم
ماهش
خشم و خون، بیداد و جنون
دانی که چرا حق کرد چنون!؟
زیرا که کسی ره ببرد بر منزل
تا نیک ببیند همه چیز را کنون
ماهش
امشب هوس شعرسرایی دارم
از جان طلب آشنایی دارم
گویی که برو پخته نه ای کودک جان
من با کودکیم سر فضایی دارم
ماهش