باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من در یک حصار گرفتارم!

من در یک حصار گرفتارم!

یک حصار نامرئی!

مثل یک تخم مرا احاطه کرده است!

شاید من یک جوجه ام که هنوز از تخمش در نیامده است!

این حصار را من نکشیدم!

وقتی بچه بودم هم بازی هایم کاری کردند این گونه شوم!

پسران بدی بودند خیلی به من بدی کردند!

شاید هم این خوبی بود چون دیگر نتوانستم با کسی دوست شوم!

و تنهایی برای خودم این طرف و آن طرف می رفتم!

یک حفاظ است که باعث می شود با آدم ها بر نخورم!

آدم هایی که حالا می بینم دل هایشان و ذهن هایشان پر از آفت است!؟

به من آسیب می زنند!؟

من هر جا بروم در تخم خودم خواهم بود!

تا زمانی که متولد شوم!