باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خوشی

امروز روی یوتیوب یه کلیپ دیدم از یه آقای دکه دار فکر کنم تایلند بود، نارگیل می فروخت، از این نارگیلا که سرش رو می زنی نی میزاری آبشو می خوری!؟

این قدر خوشحال بود همین کار رو با شادی می کرد!؟ 

به نظرم شاد بودن از چیزای کوچک زندگی یعنی این!؟

نمی دونم اگر ازش بپرسی چقدر تو فکر پیشرفت و توسعه ی کارش باشه!؟ چقدر فکر کنه وضع خودش بده باید بهتر بشه!؟

به نظرم این جور آدم ها معنویت رو هم بهتر فهمیدن!؟ حس خوب میدن به مشتری!؟ با همون چیزی که دارن شادن!؟

چند بارم کلیپ دیدم از چین، کسایی که آب هندونه گوشه ی خیابون می فروختن، با یه عشق و مهارتی همین کار رو می کردن!؟

خوش به حالشون که رویاشون آب هندونه درست کردنه اما امثال من به خاطر بلندپروازی و عرضه ی نداشته فقط حسرت می خوریم!؟ نمی دونم با خودم باید چه کار کنم!؟

فکر می کنم ما یه چیزایی رو اشتباه یاد گرفتیم، چیزای بد جلوی چشممون خوب جلوه کرده!؟ مثلا جاه طلبی رو گفتن بهمون بلندپروازی یا حرص و طمع رو با توسعه و پیشرفت اشتباه گرفتیم!؟