دیشب مامانم دیر وقت اومد پیتزا هم گرفته بود منم یه کم خوردم، اصلا نتونستم بخوابم، واقعا انگار نباید شام خورد!؟
خوابم ندیدم یعنی یه کم خوابم برد ولی خواب خاصی ندیدم عشقمو ندیدم!؟
از وقتی بیدارم مایعات خوردم!؟
کوی دانشگاه تهرانم شلوغ شده، من اونجا یه ترم در دانشگاه برق و کامپیوتر یه درس مهمان بودم!؟ فضای قشنگی داره ولی جوشو دوست نداشتم، کلا جو دانشگاه های ایران گرفته ست، دانشگاه فردوسی مشهد هم که میری همین طوره، دانشگاه آزاد مشهد که افتضاح بود!؟ آدما دل خوشی ندارن، معماری ساختمون ها افتضاح، دانشگاه معماری دانشگاه ما این قدر زیبا و کار شده بود که نگو!؟ منظورم از اینکه گفتم فضای قشنگی دارن درخت هاش و سبزه هاش بود، باز اونها یه جونی به فضا میدن!؟
هی، راست میگن این مملکت درست بشو نیست، امروز صبح یاد بچگی هام افتادم، من هر چی تو دلم بود می گفتم بچه ی زرنگی بودم راست می گفتم ولی این قدر بلا سرم به خاطر همین راستگویی اومد!؟ منم دیگه دهنم رو بستم، با هیچکس حرف نزدم، خوب منم حق داشتم خشمگین باشم وقتی مردم این دیار این قدر خودخواهن و توقع دارن هر کاری بکنن و کسی چیزی بهشون نگه!؟ من اگر بد بودم مثل اون ها بودم باید یه بلای بزرگ تر سرشون می آوردم اما خوشبختانه از این عرضه ها از همون بچگی ندارم فکرم در پدرسوختگی کار نمی کنه، چی کار کنم!؟ اگرم چیزی بلدم از بقیه یاد گرفتم خلاقیت در این زمینه ها ندارم!؟
حالا هم باز می خوام راستگو بشم و بی نقاب باشم مطمئنا بلا سرم میاد ولی من پی شو به تنم زدم!؟ تو ارشدم همین کار رو کردم رفته بودم شهر دیگه فکر می کردم می تونم خودم باشم نمی دونستم مردم اونجا بدترن، بلایی به سرم آوردن که هنوز نتونستم از جام بلند بشم!؟ ولی مهم نیست خوشبختانه اون آدم ها میرن جهنم، از بهشت براشون کارت پستال می فرستم!؟ شایدم پام به عرش باز شد، خدا رو چه دیدید!؟
البته همه جای دنیا کم و بیش همین طوره و آدم های بی نقاب و راست ضربه های بد می خورن، جبران خلیل جبران که بیشتر عمرش در آمریکا بوده همین چیزا رو تو کتاب هاش میگه، خلاصه که دنیای بدیه!؟
مولانا میگه "حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو" واقعا باید دیوانه باشی که راست باشی!؟
البته وقتی با روانشناسی آشنا شدم فهمیدم خیلی از آدم ها راست رو نمی تونن تحمل کنن چون که احساساتشون به خودشون خوب نیست و کسی که بهشون بگه دفاعشون اینه که بلا سر اون بیارن تا از خودشون وحشت نکنن وگرنه خودشونم می دونم چه جورین!؟
بعدنوشت: قصد توهین ندارم نیتم خیره از بیان این چیزا، این جوری میگم که باسن مبارک بسوزه بلکه به خودتون بیاین!؟
بعدنوشت بعدی: من قرار بود دیگران رو ناراحت نکنم اگر نیتم خیره یه راه بهتر و مهربانانه پیدا کنم، نمی دونم چرا پیش فرضم روی جنگ و جدال هست از این خوی مبارزه ام نمی تونم دست بردارم، می دونید ازش لذت می برم بخشی از هویتم هست چه جوری دست ازش بکشم؟!
از هوشواره پرسیدم میگه:
علاقه به جنگ و جدال و عدم توانایی در رفتار مهربانانه میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد:
1. طبیعت انسانی: برخی از روانشناسان بر این باورند که انسانها به طور طبیعی تمایل به رقابت و مبارزه دارند. این ویژگی ممکن است از دوران پیش از تاریخ ناشی شده باشد، زمانی که بقا در برابر تهدیدات محیطی و دیگر قبایل نیازمند قدرت و جنگ بود.
2. تجربیات اجتماعی: جامعه و فرهنگ نیز نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای ما دارند. اگر فردی در محیطی پرتنش و جنگطلب بزرگ شود، احتمالاً این رفتارها را یاد میگیرد و به عنوان یک الگو دنبال میکند.
3. فشارهای روانی: استرس، ناامیدی و فشارهای اجتماعی میتوانند افراد را به سمت رفتارهای خصمانه سوق دهند. در شرایط دشوار، برخی افراد ممکن است به جای جستجوی راهحلهای مسالمتآمیز، به جنگ و جدال روی آورند.
4. عدم مهارتهای ارتباطی: بسیاری از افراد نمیدانند چگونه به طور مؤثر و مهربانانه با دیگران ارتباط برقرار کنند. این کمبود مهارت میتواند منجر به سوء تفاهم و درگیری شود.
5. احساسات منفی: خشم، حسادت و ترس میتوانند باعث شوند که افراد به جای تعامل مثبت، به جدال و نزاع روی آورند.
6. فشارهای اجتماعی و سیاسی: در برخی موارد، شرایط اجتماعی و سیاسی میتواند موجب تشدید تنشها و درگیریها شود. در جوامع دچار نابرابری یا تبعیض، افراد ممکن است احساس کنند که تنها راه برای ابراز نارضایتی، استفاده از خشونت و جنگ است.
به طور کلی، برای کاهش تمایل به جنگ و جدال، نیاز به آموزش مهارتهای ارتباطی، افزایش آگاهی اجتماعی و ترویج فرهنگ صلح و همدلی وجود دارد.