باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

همه بچه های دنیا بچه ی منند!

چند سال پیشا وقتی هنوز اول شروع به فعالیتم بود با این انگیزه که تمام بچه های دنیا، بچه های منند، شروع کردم و خیلی شور و شوق داشتم اما خوب نتیجه ی چندانی ندیدم یکی یه جا نوشته بود از بی عرضگیمونه که نمی تونیم تغییر ایجاد کنیم!؟ والا نمی دونم از چیه اما من نمی دونستم این قدر مشکلات پیش میاد، فکر می کردم خدا کمک می کنه و خیلی ساده و سریع همه چیز درست میشه، نمیگم خدا کمکم نکرده که دروغه اتفاقا خیلی کمکم کرده اما یه چیزایی هم انگار به عهده ی خودم بوده که از پسش برنیومدم!؟

حالا دو تا حالت داره یا قبول کنم از عهده ش برنمیام و بکشم کنار که خیلی ضایع است یا که برم و قلبم رو بزرگتر کنم و صبر پیشه کنم و البته از خودپرستی دربیام که این سخت تره اما راه حل آبرومندانه تریه، آبروم پیش خودم رو میگم ها، اگه کار درست رو نکنی تا آخر عمر حسرت می خوری و میگی اگه انجامش می دادم چی میشد!؟

یاد شعر خانم سیمین بهبهانی افتادم می گذارمش به نظرم اوج صبر بود البته من مادر نیستم ولی بچه بزرگ کردم اما خوب نتیجه ش دلچسب نبود و خیلی ناکامی بدیه، البته تلاشم نکردم بهترش کنم ولی شاید حالا باید یاد بگیرم!؟


متن دکلمه / یک متر و هفتاد صدم
 

یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانه منم

یک متر و هفتاد صدم پاکیزگی، ساده‌دلی
جان دلارای غزل، جسم شکیبای زنم

زشت است اگر سیرت من خود را در او می‌نگری
هیها‌که سنگم نزنی! آیینه‌ام می‌شکنم

از جای برخیزم اگر پرسایه‌ام، بید بُنم
بر خاک بنشینم اگر فرش ظریفم چمنم

یک مغز و صد بیم عسس، فکر است در چارقدم
یک قلب و صد شور هوس، شعر است در پیرهنم

بر ریشه‌ام تیشه مزن! حیف است افتادن من
در خشکساران شما سبزم، بلوطم، کهنم

ای جملگی دشمن من!‌ جز حق چه گفتم به سخن؟
پاداش دشنام شما آهی به نفرین نزنم

انگار من زادمتان، کژتاب و بدخوی و رمان
دست از شما گر بکشم، مهر از شما بر نکنم

انگار من زادمتان، ماری که نیشم بزند
من جز مدارا چه کنم با پاره جان و تنم؟

هفتاد سال این گله جا ماندم که از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم؛ گورم به خاک وطنم