باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزهای لعنتی

هر روز صبح به جای این که خوشحال و شاداب باشم که یک روز دیگر شروع شده است پکر و پریشانم!

شب ها بین خواب بیست بار بیدار میشم می گویند فرشته ها بیدارتان می کنند تا با خدا صحبت کنید اما من می دانم این فرشته نیست فرشته جور دیگر آدم را بیدار می کند این مثل یک سکته یا یک پالس در مغز است که یک دفعه بیدارت می کند و اصلا هم دوست نداری عبادت کنی فقط می خواهی بخوابی!

نمی دانم چرا این طور شدم بعضی شب ها خوبم اما بعضی شب ها خواب های پریشان هم بهش اضافه می شود و دیگر اعصابت حسابی خورد است!

قشنگ اولی صبحی رویتان هر چی حس بد داشتم بالا آوردم می دانید از وقتی مراقبه کردم این طور شد اوایل که بیدار میشدم مغزم شروع می کرد به حرف زدن اما بعدش اون ور ورو ساکت شد!

به نظر من این ذهن آگاهی و مراقبه ها اشتباه است به خصوص برای آن هایی که اختلال روان دارند می گویند باید یک مشاهده گر در ذهنت درست کنی اما خود این مشاهده گر آیا یک من دیگر نیست؟!

اتفاقا به نظرم باید از ذهن خارج شد نه این که بیشتر به عمق ذهن رفت باید از ذهن به چشم ها نقل مکان کنیم همان طور که وقتی بچه بودیم بودیم وقتی نوجوان شدیم در ذهن خانه کردیم فکر کردیم گوشه ی ذهنمان جای امن است!

گاهی توانسته ام برای لحظاتی به چشم هایم بیایم آن زمان واقعا حضور داری و زمان را متوجه نمی شوی اما باز ذهن شروع به ور ور می کند و هوشیاری را متوجه خودش می کند همین که می آیی آنچه می بینی را تفسیر کنی کار خراب می شود!؟

خیلی خسته ام انگار در خواب کوه کندم بعد از من توقع دارند مثل دیگر آدم ها فعال باشم!؟ ذره ای درک!