باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

وطن

وطن کجاست؟

آن شهری که در آن به دنیا آمده ای و بزرگ شده ای؟

آن کشوری که در شهر و دیارت در آن واقع است؟

می دانید ایرانی ها اکثرا ایران را مام وطن می نامند ولی برای من این طور نیست!

خراسان و مشهد مثل مادر است

ایران و تهران مثل پدر است

اصلا خود کلمه ی وطن برای من یک موجود مذکر تداعی می شود.

نمی دانم این ها ناخودآگاه است تربیتی که شده ایم این ها را در ذهنمان جا داده است!

شاید چون من با تلویزیون بزرگ شده ام و برنامه های تلویزیون ایران زیر نظر مردان تهرانی بوده است این گونه است.

پدر خودم که وقتی بچه بودم کار خاصی با من نداشت.

اما یک وطن دیگری هم داریم که وطن روح است.

در واقع ما در این دنیا مسافری هستیم

از هر شهر و دیار و کشور و قوم و نژادی که باشیم

همه یک مبدا داریم

و در آخر هم بعد از تمام شدن سفرمان به همان مبدا باز می گردیم.

حال اسمش بگذاریم خدا یا روح یا وجود

ما جدا مانده ایم

وظیفه ی اخلاقی هر انسانی در حق خودش این است که باز گردد به اصلش و خود را از زندان تن رها کند.

مصداق اصلی بیت مشهور مولانا هم همین است

هر کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش