باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

پرندگان

خانه ی ما چند سال است پر پرنده است

پرنده های جورواجور

اسم بیشترشان را نمی دانم!

صبح ها شروع می کنند به خواندن

همین الان داشتند می خوانند

مرغ مینا هم داریم

گنجشک و یا کریم هم هستند

سهره و سار هم همین طور

ولی از من می ترسند

وقتی می روم در حیاط فرار می کنند

گاهی یکیشان می خواند

من هم برایش سوت می زنم

آن هم جوابم را می دهد

اما بعد از کمی می فهمد من پرنده نیستم و پر می کشد و می رود

با خودش می گوید این که بود چه کار به ما داشت!؟

غروب ها هم می خوانند

صدایشان دل آدم را آب می کند

دیروز رفتم باغ پرندگان مشهد

همه ی پرنده ها توی آفتاب نشسته بودند

حوصله هم نداشتند

گنجشک ها هم از بین توری ها رفته بودند توی قفس ها و از آب و غذایشان می خوردند

هر کسی غمی دارد

غم پرنده هم قفس است!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد