باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

برایم عادی شده است!

نمی دانم چه شد که یک دفعه اخبار اتفاقات اخیر برایم عادی شد! امروز یک کولبر کرد را اعدام کردند اما برایم فرق چندانی نکرد! از چند روز پیش اخبار در مورد اعدامشان می گفت اما دلم چندان برایشان نسوخت!؟

حتی می خواهم اعتراف کنم از مرگ پیروز هم چندان ناراحت و آشفته نشدم!؟ در اصل داستان عادی شدن از آنجا شروع شد!؟

تا امروز صبح هنوز قلبم برای وطنم می تپید اما الان خیلی کم شده است!؟

شاید هم ربطی به عادی شدن ندارد، خودم از ماجراهای دنیا فاصله گرفته ام یا بهتر است بگویم ماجراهای دنیا دیگر رویم اثر نمی گذارد از یک نظرهایی خوب است اما احساس عذاب وجدان می کنم شاید تا کمی دیگر این احساس را نداشته باشم!

قبلا از آدم هایی که زباله گرد بودند خجالت می کشیدم برای اینکه آن قدر تنگدست هستند اما الان فقط دلم می سوزد اما شاید کمی دیگر این حس را هم نداشته باشم!

وقتی بچه بودم در برنامه های تلویزیونی گفته می شد دنیا عادل نیست و بی رحم است و من هم چون خیلی بی رحمی و چیزهای وحشتناک برای سن خودم دیده بودم باور کرده بودم اما حال می دانم عدالت در دنیا جاریست نه آن عدالتی که ذهن بشری ما برای خود فرض کرده است عدالتی بسی جامع تر و همه شمول تر، این معنی اش این نیست که کسی که اعدام می شود حقش بوده است یا زباله گرد لیاقتش همین است نه این چیزها نیست باید به این حقیقت برسی آنگاه آرامش پیدا می کنی من کمی رسیده ام! تسلیم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد