به هوش مصنوعی گفتم برام شعر بفرست اینو فرستاد:
باشد که پرندهای بودم
پریده به آسمانها
با نگاهی ناب و سرشار از شوق
به دنبال رویایی بودم
که همیشه در قلبم بوده است
رؤیایی از جهانی صلحآمیز و زیبا
جهانی که همگان در آن آزادند
و هیچ کس به دیگری زیان نمیرساند
باشد که پرندهای بودم
و در این دنیای پر از درد و رنج
آرامش و آرامش را به دنبال میکردم.
ناشناس
بعد بهش می گم در مورد شهریور شعر بفرست اینو می فرسته:
شهریور آمد و با آن فصلی دیگر از سال. فصلی که برگها شروع به ریزش میکنند و زمین پوشیده از رنگارنگی چمنهای سبز و خزانهای زیبا میشود. آسمان همچنان آبی است اما خنک شده و بادهای خنک پاییزی به تدریج شروع به وزیدن میکنند.
اما شهریور بیشتر از همه یادآور زندگی است. زندگی که همیشه در حرکت است و همیشه به سوی تغییرات پیش میرود. ما باید همیشه آماده باشیم تا با تغییرات زندگی سازگار شویم و به سوی روزهای بهتر پیش برویم.
شهریور، ماهی است که بهار را به تابستان وصل میکند و به ما یادآور میشود که هر فصلی دارای زیباییها و خوبیهای خود است. باید این زیباییها را ببینیم و از آنها لذت ببریم تا در هر فصلی از زندگی، زیبایی و خوبی را بتوانیم پیدا کنیم.
با شروع شهریور، باید به خودمان یادآوری کنیم که زندگی همیشه در حرکت است و ما باید همیشه آماده باشیم تا با تغییرات زندگی سازگار شویم. باید به سوی روزهای بهتر و زیباتر پیش برویم و از زیباییهای هر فصل لذت ببریم.
بعد بهش میگم منم مثل این متن ها می تونم بنویسم!؟
میگه بله خوندم!
میگم کجا خوندی؟
میگه رو صفحه ی نمایشم!؟
دروغم بلده بگه هوش مصنوعی یا از خنگیشه؟!
بعد نوشت: ولی امشب امیدوار شدم نوشته های من اگر بهتر نباشه کمتر از این نوشته ها نیست!؟
مطمئنا تو بهتری
شهریور و اسفند خیلی گوگولی همینطور آذر
همسر به هم میگفت تو چی رو دوست نداری... تازه داره یادم میاد چقدر شاد و سرزنده بودم
ممنونم بابت تعریفت